2012/3/9
صدای فیلمی که از تلویزیون پخش میشد رو قطع کرد و برای بار دیگه به ساعت روی دیوار نگاه کرد.
ساعت نه شب بود و جانگکوک هنوز برنگشته بود...
بهش گفته بود قراره با دوستش بره بیرون و هیونهه هم از روی عقیدهای که میگفت نباید یه نوجوون رو خیلی سوال پیچ کرد، ازش در مورد مکان قرار و کسی که باهاش رفته بود سوالی نکرده بود
اون به پسرش اعتماد داشت ولی این که بدون خبر تا این ساعت بیرون باشه اونم وقتی که فردا یه مسابقه مهم داشت خیلی غیر عادی بود.
دستش رو سمت موبایلش برد و برای بار نوزدهم شماره پسرش رو گرفت اما مثل دفعه های قبل بعد از دوازده بوق تماس قطع شد.
هرچقدر سعی میکرد خودش رو با جملاتی مثل "احتمالا نزدیکه برای همین لازم نمیبینه که جواب بده" یا "شاید با دوست هاش داره خوش میگذرونه و صدای موبایل رو نمیشنوه" آروم کنه باز هم افاقه نمیکرد...
دوباره به تلفنش زنگ زد اما اینبار هم مثل دفعات قبل هیچ نتیجهای نگرفت.
لبش رو گزید و این دفعه از بین شماره هایی که داشت دنبال شماره هوسئوک گشت و بعد پیدا کردنش سریع اسمش رو لمس کرد و روی اسپیکر گذاشت.
بعد دوتا بوق تماس وصل شد و صدای خندون هوسئوک توی گوشش پیچید
"سلام خاله، خوبید؟""هوسئوک جانگکوک با توعه؟"
هیونهه که به شدت استرس داشت بدون این که به سلام و احوال پرسی اهمیتی بده سوالش رو پرسید و منتظر شد.
"نه... چیزی شده؟"
با این جواب حالش بدتر و تپش قلبش بیشتر شد
"به من گفت با دوستاش میره بیرون ولی هنوز برنگشته تلفنش رو هم جواب نمیده..."
با این حرف اخمی روی پیشونی جیهوپ نقش بست و لباس هایی که داشت توی چمدون میچید رو ول کرد.
جانگکوک پسر بی ملاحظهای نبود و اگه قرار بود شب کمی دیر برگرده حتما خبر میداد...
و جدا از اون، این که شب مسابقش تا این ساعت بیرون باشه طبیعی نبود.
کمی به مغزش فشار آورد و بعد با لحن که استرس به دل زن پشت تلفن نندازه گفت
"خاله بذارید من به بقیه دوستاش زنگ بزنم شاید با اونا باشه"
أنت تقرأ
⚔️The Condition Of Fight⚔️ |Completed|
Romance˙˚˙˚ teaser :🥀📝 جانگکوک کاپیتان تیم پاسکال، از کیم تهیونگ که کاپیتان تیم توسکا و رقیبشه متنفره... حالا چی میشه اگه مجبور بشن برای مسابقات جهانی تیم هاشون ادغام بشه؟ چجوری تهیونگ می تونه کوک رو راضی کنه؟ بنظرتون می تونن با هم کنار بیان یا نه؟ ˙°˙°...