⚔️مبارزه سی و نهم: ابراز علاقه که فقط کلامی نیست...⚔️

72 19 67
                                    

"شما ها چه غلطی کردیننن؟!!!"

"نامجون م-"

"نه تهیونگ تو یکی خفه شو که اعصاب تو رو ندارم!"

نامجون با عصبانیت سر تهیونگ داد زد و دوباره سمت جانگکوک که ساکت و آروم ایستاده بود برگشت

"من به شما ها گفته بودم که کافیه یه ذره توی بازی اخلال ایجاد کنید تا جفتتون رو خفه کنم نه؟؟!! گفته بودم یا نگفته بودمممم؟!!!!"

فریاد بلندش باعث شد هر دو از جا بپرن.

"اره گفته بودی ولی حالا که چیزی نشده..."

تهیونگ دستش رو روی بازوی نامجون گذاشت و سعی کرد آرومش کنه اما انگار بیشتر عصبیش کرده بود چون نامجون محکم دستش رو پس زد و بلندتر از قبل داد زد

"چیزی نشده؟؟!! دیگه میخواستی چی بشه؟!! دو هفته تا مسابقات داخلی مونده اما یکی از کاپیتان هام بیشتر از یک ماه سر تمرین نبوده و اون یکی هم معلوم نیست دقیقا چه بلای کوفتی‌ای سر پاش آورده!! دیگه باید چی میشد به نظرت؟!!"

نامجون بی توجه به این که صداشون نه‌ تنها دفتر خودش بلکه کل راه رو و اون طبقه رو پر کرده فریاد میزد و صورت قرمز و رگ برجسته‌ی شقیقش که انگار هر لحظه آماده پاره شدن بود واقعا جانگکوک رو میترسوند.

انقدر که کلا سکوت کرده بود و عین بچه هایی که یه گند بزرگ به بار آورده باشن بی حرکت ایستاده بود و پلک هاش رو محکم روی هم فشار میداد.

"باور کن چیزی نیست فقط پیچ خورده... یه ذره استراحت کنم خوب میشه..."

نامجون که سعی میکرد با نفس های عمیق خودش رو آروم کنه نگاه بدی بهش انداخت تا ساکت بشه و سمت تلفن روی میزش رفت.

"می‌خوام صد سال سیاه استراحت نکنی! میفهمی اگر یه چیز بدتر از پیچ خوردگی باشه یعنی چی؟!"

با جدیت ازش پرسید و وقتی دید جانگکوک سرش رو انداخت پایین نفس عمیقی کشید تا آروم تر بشه و شماره دفتر پزشک رو گرفت.

چند لحظه بعد تماس وصل شد.

"میشه یه دقیقه بیای دفتر من؟... ممنون"

تلفن رو سر جاش گذاشت و به میزش تکیه داد تا جین برسه.

"برو بشین روی مبل نمی‌خواد با اون پات وایستی"

سعی کرد با لحن نسبتا آروم تری به جانگکوک بگه و پسر هم بدون هیچ حرفی روی مبل های راحت و اسپرت دفتر نشست و پاش رو دراز کرد.

پیش از ظهر کلبه رو ترک کرده بودن و از اونجایی که نمیتونست با این پاش رانندگی کنه کای ماشین رو رونده بود و کمی بیشتر از حالت عادی رسیدنشون به سئول طول کشیده بود.

با خستگی برگشته بودن خوابگاه تا پنج ساعت توی جاده بودن رو با استراحت تلافی کنن که نامجون توی راهرو دیده بودتشون و بلافاصله کشیده بودتشون توی اتاقش و تا میتونست سرشون داد زده بود.

"من میرم وسایلمون رو بذارم توی اتاقمون..."

تهیونگ آروم زمزمه کرد و بعد از نگاه نا مطمئنی به نامجون ساک هاشون رو برداشت و از اتاق خارج شد.

چند لحظه بعد جین در رو باز کرد و اومد داخل. جلوی در ایستاده بود و جانگکوک توی دیدش نبود اما از کلافگی نامجون تعجب کرد.

"چیزی شده؟"

آروم پرسید و کامل داخل دفتر اومد تا در رو ببنده که نامجون به جانگکوک اشاره کرد.

"پاشو چک کن... لطفاً"

جین ابرو هاش رو بالا انداخت و روی مبل پایین پای جانگکوک نشست.

"چیکارش کردی؟"

جانگکوک نیم نگاه ترسیده‌ای به نامجون انداخت و لبش رو از داخل گزید.

"توی سراشیبی پام پیچ خورد... ولی چیزی نشده الکی شلوغش میک-"

نامجون با نگاه ترسناکی بهش خیره شد که باعث کوک حرفش رو نصفه رها کنه و اجازه بده تا سوکجین پاش رو معاینه کنه.

میشد گفت نامجون جزو معدود افرادی بود که جانگکوک ازش میترسید و واقعا حساب می‌برد.

البته این به خاطر احترامی بود که براش قائل بود و همین باعث می‌شد نتونه روی حرفش حرف بزنه.

"اینجات درد میکنه؟"

جین آروم قوزک پاش رو فشار داد و جانگکوک هینی کشید.

"اره..."

"اینجا چی؟"

اینبار استخوان روی مچ پاش رو فشار داد بود ولی جانگکوک سرش رو به نفی تکون داد.

"نه درد نمیکنه"

جین ابرو هاش رو توی هم کشید و با گنگی به پاش خیره شد.

بعدش دستش رو کف پای چپش بالای پاشنش گذاشت و فشارش داد که باعث شد جانگکوک دست هاش رو مشت کنه و از جاش بپره.

"درد این بیشتر بود یا قوزکت؟"

"ا.این..."

جانگکوک به سختی جوابش رو داد و نفسش رو مقطع بیرون داد.

اخم جین غلیظ تر شد و دستش رو روی پای کوک گذاشت.

"سعی کن انگشت های پات رو به سمت خودت بکشی"

جانگکوک طبق حرف جین همون کار رو انجام داد اما با یه ذره کشیدن انگشت هاش درد بدی توی پاش پیچید و سریع به حالت اول برگشت.

"نمیتونم خیلی درد میگیره"

⚔️The Condition Of Fight⚔️ |Completed|حيث تعيش القصص. اكتشف الآن