یک ساعت پیش نهار خورده بودن اما انقدر دویده بود که بدجور گشنش شده بود و دلش میخواست یه چیزی بخوره.
وقتی از تنها بودنش توی اتاق مطمئن شد سریع خم شد و پتویی که از روی تخت تا زمین رو پوشیده بود کنار زد.
از زیر تخت ساندویچ مرغ سردی که از سلف کش رفته بود و توی لباسش قایم کرده بود رو برداشت و سلفون دورش رو باز کرد.
با لذت یک سوم ساندویچ رو توی دهنش چپوند و جوید.
حداقلش به خاطر این که خارج از غذا های توی رژیم نخورده بود عذاب وجدانش کم شده بود.
گاز دوم روی به ساندویچ زد که در اتاق باز شد و یونگی نصفه بدنش رو وارد اتاق کرد
"میگم سئوک میشه-"
با دیدن جیهوپ که عین یه از قحطی در رفته ساندویچ رو میخورد جملش نصفه موند و ابروش رو بالا انداخت.
هوسئوک توی همون حالت مونده بود و تند تند پلک میزد
"عام هیونگ این..."
"مهم نیست به کسی نمیگم راحت باش فقط اومدم ادکلنت رو قرض بگیرم"
هوسئوک ساندویچ رو پایین آورد و رو تخت گذاشت
"آه... ممنون واقعا داشتم از گشنگی میمردم و اره برش دار اونجاست روی میز"
یونگی سریع سمت میز رفت و ادکلنی که دنبالش بود رو پیدا کرد
"مال خودت چی شده؟"
"شکسته و مدیونی فکر کنی تقصیر هم اتاقی جدیدمه"
هوسئوک تکخند صدا داری زد و با ساندویچ توی دستش رو بازی بازی کرد
یونگی بعد از این ادکلن رو سر جاش برگردوند از توی آینه هوسئوک رو دید که انگار داشت به چیزی فکر میکرد
"اتفاقی افتاده؟"
جیهوپ سرش رو بالا آورد و به پسر بزرگتر نگاه کرد، توی زدن حرفش مردد بود.
لبش رو خیس کرد و فکش رو روی هم تکون داد
"نه، چیزی نشده"
یونگی ابرو هاش رو بالا انداخت و اصراری نکرد، اگه چیز مهمی بود خودش میگفت دیگه.
"هیونگ..."
یونگی با حالتی که "ببین میدونستم خودت حرف میزنی" برگشت سمتش و به دراور تکیه داد
"هوم؟"
"میگم... همه چیز خوبه؟"
یونگی دستش رو به سینش زد و لب هاش رو جمع کرد
"میدونی که چقدر جمله های نامفهوم رو مخه، پس دقیقا منظورت چیه؟"
"منظورم را.رابطتت با دوستته، خوب پیش میره"
یونگی نفس عمیقی کشید و دست و طوری که انگار داشت عمیق فکر میکرد ابرو هاش رو به هم نزدیک کرد
"اره... اره همه چیز خوبه فقط..."
گوش های هوسئوک تیز شد و از پایین به یونگی که ایستاده بود و فکر میکرد نگاه کرد.
"فقط؟"
"هیچی... اوم ممنون بابتش!"
به شیشه ادکلن اشاره کرد و سمت در قدم برداشت
"خواهش میکنم و... خوش بگذره"
یونگی لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت.
جیهوپ چند لحظه به در بسته نگاه کرد و بعد ساندویچش رو روی زمین ول کرد.
از توی پایتختی خودش یه جعبه کوچیک در آورد و درش رو باز کرد. جا سوییچی چوبی توش رو در آورد و دستش رو روی کلمهای که روش حکاکی شده بود کشید
"هوم... M.YG مین یونگی..."
لب هاش رو روی هم فشرد و جا سوییچی رو انداخت توی جعبه و ولش کرد.
خودش رو پرت کرد روی تخت و چشم هاش رو بست.
فلش بک – دو هفته قبل
از رستوران دور شد و همونطور که سعی میکرد به درد انگشت پاش توجه نکنه توی خیابون ها میروند و وقتی به آبمیوه فروشی مورد علاقش رسید جلوش پارک کرد و از ماشین پیاده شد.
مطمئن بود اگه به یونگی بگه اون مردی که باهاش میره بیرون چجور آدمیه درجا میکشتش!
•قتل؟ واقعا جانگ هوسئوک؟•
°حالا اگه هم نکشه دیگه تا سر حد مرگ که میزنتش نه؟!°
•خب منطقی تر شد ولی بازم-•
°اوکی بیخیال اصلا نمیفهمم چرا باید سر همچین موضوعی باهات بحث کنم!°
•موافقم!•
°چه خوب! پس خفه شو میخوام سفارش بدم°
بعد از مکالمهای که با خودش داشت سمت پیش خوان رفت و یه آب هویج سفارش داد.
به دیوار تیکه داد و از هوای سرد خیابون تنفس کرد.
خلاصه با توجه به واکنشی که حدس میزد یونگی نسبت به خبرش داشته باشه، اون شب براش خیلی خوشحال کننده بود.
این که پسر بزرگتر دوستی نصفه و نیمش رو با سانگوو تموم کنه یعنی یه شانس برای هوسئوک به وجود میومد تا بتونه رابطش با هیونگش رو به چیز دیگهای تبدیل کنه.
آب هویجش رو از روی پیش خوان برداشت و از نیش شروع به نوشیدن کرد.
البته شانس آورد که کسی ندیدتش و گرنه احتملا فکر میکرد دیوونه شده.
آخه کی موقع خوردن یه آب هویج چند ثانیه یه بار عین دیوونه ها میخندید در حدی که شونه هاشو مدام در حال لرزش باشه؟
وقتی آب هویجش تموم شد لیوان پلاستیکی رو توی سطل اشغال انداخت و دوباره سوار ماشینش شد.
خواست ماشینش رو روشن کنه که چشمش به ویترین یه مغازه جمع و جور توی همون خیابون افتاد.
أنت تقرأ
⚔️The Condition Of Fight⚔️ |Completed|
Romansa˙˚˙˚ teaser :🥀📝 جانگکوک کاپیتان تیم پاسکال، از کیم تهیونگ که کاپیتان تیم توسکا و رقیبشه متنفره... حالا چی میشه اگه مجبور بشن برای مسابقات جهانی تیم هاشون ادغام بشه؟ چجوری تهیونگ می تونه کوک رو راضی کنه؟ بنظرتون می تونن با هم کنار بیان یا نه؟ ˙°˙°...