Chapter 6

433 86 27
                                    

اول اینو ببینید
دونسنگم با چه ذوقی برگشته

اول اینو ببینید دونسنگم با چه ذوقی برگشته

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

__________________

دو ماه بعد...
Lisa's POV

"برات یه چیزایی درست کردم، تو یخچاله، ببخشید که سرده. فقط باید بذاریش تو ماکروفر" دراز کشبد روی کاناپه ام.

توجهی نکردم و برای نوشیدن آب به آشپزخانه رفتم.

در یخچال رو باز کردم و با کلی غذا مواجه شدم. از وقتی اومده، یخچال پر شده.
همیشه سفرش رو بخاطر من طول میده تا مراقبم باشه، اما من همچنان باهاش سردم.

دیگه بهش عادت کرده، پس برای منم اهمیتی نداره.

یه بطری آب برداشتم و سر کشیدم.
داشتم می‌رفتم طبقه بالا که دیدم همچنان روی کاناپه خوابیده، یه ملافه هم روی خودش کشیده بود.

اوه، سردشه. البته بخاطر سردی هوا، تعجبی هم نداره.

مثل همیشه ایگنورش کردم و به اتاق خوابم رفتم.

به محض اینکه وارد اتاق شدم، گوشی‌مو باز کردم و فیس بوک و توییترو چک کردم.
البته که دلیل اصلی این کار، دیدن سوشال مدیای جنی عه.

فالو یا اَدش نکردم.
ممکنه بفهمه که تو صفحاتش پرسه میزنم.

بعد از چند روز چت کردن، ارتباطمون قطع شد.

من بخاطر کار زیاد و برنامه سنگینم، برای چند هفته نتونستم آنلاین شم.
و البته  اینکه،'به اصلاح همسرم' اینجاست و من نمیخوام مچمو با دخترای دیگه بگیره.

نه بخاطر اینکه میترسم قاطی کنه یا هرچی، بخاطر اینکه میترسم به مادرم گزارش کنه.
به هرحال اون دختر مورد علاقه مادرمه.

والبته اینکه، من نمیخوام جنی متوجه بشه که من با شخص دیگه ای زندگی میکنم. جنی فکر میکنه که من سینگلم.

خب آره...

دروغ گفتم.

اگرچه این خیلیم مشکل بزرگی نیست.

من به خودم قبولوندم که من به انسان آزادم، و همیشه بعد از ازدواجمم آزادی داشتم.

ما فقط روی کاغذ ازدواج کردیم و 'به اصلاح همسرم' هم برای این ازدواج خیلی خیالپردازی میکنه.

𝑻𝒉𝒆 𝑴𝒊𝒔𝒕𝒓𝒆𝒔𝒔Where stories live. Discover now