کدومش؟"
چهیونگ درحالی که دو لباس آبی و سیاه تو دستهاش بود، پرسید.
"هرکدوم که میخوای""هی ! تو کمکی میکنی."
الان توی اتاق لباس استایلیتم هستیم و لباس مناسب فردا رو انتخاب میکنیم."قسم میخورم همشون قشنگن نمیتونم انتخاب کنم"
ناباورانه آهی میکشه "چرا از زنی میپرسم که سلیقه لباس نداره"چشماش رو گرد کرد و پیش استایلیستم رفت تا درباره لباس باهاش صحبت کنه درحالی که بخاطر قیافش من خندون رد ول کرد!
چنگ قطعا یک میم زندست بهم اعتماد کنید!
گوشیمو از جیبم بیرون آوردم. سولگی داشت به من زنگ میزد پس سریع بهش جواب دادم و مجله ای که میخوندم رو کنار گذاشتم.
"سلام""وای ممنون از این سلام رسمی!"
سولگی گفت،از دست این زن!
"سولگ چی میخوای ؟"
"لعنتی من واقعا نمیتونم احساس کنم دوست توهم."
آیگو!
"پس چی؟"
"یه خبری دارم"
صداش جدی شد."خوب یا بد ؟"
"مشکل همین جاست لیسا نمیدونم خوبه یا بد.."
"سولگی لطفا بگو"
از سر بیتابی آهی کشیدم."باشه پس... "کمی مکث کرد"لیسا جنی به کره برگشته.."
"لیسا هنوز هستی ؟"
جنی ؟
اینجاست ؟
"سولگ من واقعا خیلی سرم شلوغه و نیازی به شوخی ندارم "
با لحنی آرومی گفتم ولی قلبم خیلی تند میزد مخصوصا وقتی که اسمشو شنیدم."من شوخی نمیکنم ، میدونی که من منابع خودمو دارم و اونا کمی قبل تر بهم گفتن که جنی رو توی فرودگاه دیدن. ولی چون سرم شلوغ بود الان دارم بهت میگم"
"خوبه ، نیازی به توضیح نیست.کی اهمیت میده که اون اینجاست؟"
پشتم رو به مبل نرم تکیه دادم."شاید تو ؟ ولی لیسا این همون زمانیه که تو منتظرش بودی. میتونی همه چیو برای جن توضیح بدی "
"برای چی سولگی ؟ بهم گفت همهچیو فراموش کنم و میدونم اونم همین کارو کرده. دیگه نیازی به توضیح من نیست. چون اون همه چیز بین مارو تموم کرد"
"میدونم لیسا. میدونم ، ولی شما بچه ها شانسی برای صحبت باهم نداشتید و همه ی سختی های این چند سال اون رو مسببش میدونید لیسا "
با نگرانی گفت.
آهی کشیدم "میدونم که با زندگی متاهلیش با آرامش زندگی میکنه و دیگه نمیخوام خرابش کنم "
ESTÁS LEYENDO
𝑻𝒉𝒆 𝑴𝒊𝒔𝒕𝒓𝒆𝒔𝒔
Fanficتو از ناکجاآباد ظاهر شدی و باعث شدی احساس کنم خوشبخت ترینم. تو باعث شدی من عاشق شم ، من بهت اجازه دادم ... اما این احمقانه ترین کاری بود که انجام دادم؛ چون الان طلسمم کردی و نمیتونم ازت دور باشم. نمیتونم رهات کنم. دارم دیوانه میشم چون .... من قب...