*آهنگ بالا رو وقتی تو پارت بهش اشاره شد پلی کنید
_______
جنی؟
"اوه گاد! فاک! صبر کن!"
دویدم تو اتاقم و تی شرتمو با یه لباس بهتر عوض کردم و کتم رو برداشتم.با عجله رفتیم طبقه پایین که چهیونگ صدام زد.
"لیسا."
با چشمای اشکی بهم خیره شده بود.تمام این مدت اینجا پیش همو بودیم ولی از چند هفته پیش، بعد از اون اتفاق با جیسو اونی، خودمو تو اتاق حبس کرده بودم دیگه ندیده بودمش.
وقتایی که این دور واطراف نبود از خونه میزدم بیرون و جوری برمگشتم که باز این اطراف نباشه.
"باید برم."
نگاهم خیره به زمین بود."دیر میشه!"
صدای داد سولگی بود وقتی داشتیم به سمت ماشینش میدویدیم.به محض نشستن تو ماشین نگاهم با نگاه چهیونگ تلاقی کرد که دم در ایستاده بود و به ما نگاه میکرد.
نفس عمیقی کشیدم و نگاهمو به سمت سولگی منحرف کردم.
"چیه؟"
داد زدم."انتخاب کن."
با جدیت تمام بهم خیره شده بود و پرسید." میخوای ببرمت فرودگاه یا میخوای پیش زنت بمونی."
"برو!"
هیسی براش کشیدم و بعد، ماشین از جا کنده شد."راستی، بببینم از کجا فهمیدی داره از کشور خارج میشه؟"
وقتی داشتم کمربندک رو میبستم ازش پرسیدم." از اونجایی که بجای تو باید حواست به جنی میبود، ادمای خودمو دارم. جنی دوست منم هست."
"ولی منبعم دیر بهم گفت واسه همینم الان انقدر عجله داریم!"
سرعتش رو زیاد کرد.
"امیدوارم هنوز به پروازش نرسیده باشه! اگه نبینمش دیوونه میشم! باید از رفتن منصرفش کنم سولگی.""همه اینارو میدونم! بشین سرجات فعلا و اروم بگیر! خودمم دارم سکته میکنم!"
همینطور با داد و فریاد جواب همدیگه رو میدادیم.
-
"گفتم بزار برم تو دوست دخترم اون توعه و الاناست که سوار هواپیما شه!"
سر یکی از گاردها داد میزدم که نمیذاشت بریم تو."خانم، بهتون که گفتم نمیتونید برید داخل بخصوص اگر غیر مسافر باشید."
در حالی که نفس های عمیقی میکشید تا جلوی خودشو بگیره بیشتر از این باهام دهن به دهن نزاره بهم گفت."فاک! بعدا پولتو میدم فقط بزار برم تو!"
"متاسفم خانم ولی ما واقعا نمیتونیم-"

ESTÁS LEYENDO
𝑻𝒉𝒆 𝑴𝒊𝒔𝒕𝒓𝒆𝒔𝒔
Fanficتو از ناکجاآباد ظاهر شدی و باعث شدی احساس کنم خوشبخت ترینم. تو باعث شدی من عاشق شم ، من بهت اجازه دادم ... اما این احمقانه ترین کاری بود که انجام دادم؛ چون الان طلسمم کردی و نمیتونم ازت دور باشم. نمیتونم رهات کنم. دارم دیوانه میشم چون .... من قب...