بعد از خارج شدن جکسون از دفترم به بیرون پنجره شیشه ای خیره شده بودم و تنها چیزی که میدیدم یه اسمون سیاه و روشنایی چراغ های شهر بود.
شاید چون این انتخابم برای رها کردن ذهنمه که نخوام به چیزایی که بهم استرس وارد میکنه فکر کنم.
ظرف غذایی که چهیونگ اورده بود برامو برداشتم و بازش کردم.
"دیوونه."خندم گرفت بعد از دیدن چیزی که گذاشته بود، ماهی تن برش خورده و کیمچی کنارش.
یه کلمه کره ای هم وسطش نوشته بود، "فایتینگ!"با دستم یه برش ازشو برداشتم و تو دهنم گذاشتم.
گوشیمو از جیب کتم دراوردم و بهش زنگ زدم.
بعد از پنجمین بوق، جواب داد.
گذاشتمش روی اسپیکر و گوشیم روی میز قرار دادم."خوشمزه شده."
با دهن پر گفتم."ولی نه به اندازه کافی، خودم میدونم."
"ولی شکممو سیر میکنه."
" با دهن پر حرف نزن."
بهم هشدار داد.یه تیکه دیگه برداشتم و تو دهنم گذاشتم.
"با چاپستیک بخور!"
جوری که انگار داشت به کارام نگاه میکرد گفت.خندیدم و یکم اب خوردم
"دارم باهمون میخورم.""نخیر دیوونه."
"اصلا از کجا میدونی؟ حق با من بود وقتی میگفتم دوربین مداربسته شخصیتو تو دفترم کار گذاشتی نه؟ میخوای ببینی با دستیارم لاس میزنم یا نه."
دستامو با دستمال پاک میکردم.صدای خندشو شنیدم و بعدش صدای دری که باز شد.
احتمالا دیگه رسیده خونه."لطفا درو قفل کن. اونجا نیستم که ازت مخافظت کنم."
به جلو خم شدم تا از نزدیک باهاش حرف بزنم." باهام دیگه مثل بچه ها رفتار نکن. من دیگه بچه نیستم لیسا-یا."
"من فقط نگران سنجابمم."
لپ تاپمو باز کردم و ایمیل هامو چک کردم.سزمو تکون دادم وقتی یه ایمیل جدید از طرف اون یارویی که معلوم نیست کیه، دیدم.
*همیشه مراقب باش چون ممکن این اخرین روزت باشه*
"لیسا؟ سرت شلوغه؟"
تمرکزی که روی اون پیام کرده بودم وقتی صدام کرد ازش بیرون کشیده شدم."م-من ... فردا دوباره بهت زنگ میزنم چهیونگ. خوب بخوابی چنگ-اه."
با این حرف، به مکالممون خاتمه دادم.دکمه ای که باهاش گارد امنیتی و دستیارم میتونستن از طریقش صدامو بشنون فشار دادم.
"لطفا بیشتر حواستون به امنیت ساختمان باشه، گارد رو بیشتر کنید، الان یه ایمیل دیگه دریافت کردم."
با ارامش گفتم.

YOU ARE READING
𝑻𝒉𝒆 𝑴𝒊𝒔𝒕𝒓𝒆𝒔𝒔
Fanfictionتو از ناکجاآباد ظاهر شدی و باعث شدی احساس کنم خوشبخت ترینم. تو باعث شدی من عاشق شم ، من بهت اجازه دادم ... اما این احمقانه ترین کاری بود که انجام دادم؛ چون الان طلسمم کردی و نمیتونم ازت دور باشم. نمیتونم رهات کنم. دارم دیوانه میشم چون .... من قب...