همراه با آنا و پدرش از ماشین پیاده شد..
نگهبان ها سریع به سمتشون رفتن و تعظیم کردن و گفتن:"خوش اومدید آقای جئون!"
جونگکوک لبخندی زد و گفت:
"ممنونم!"
پدرش اشاره ای به نگهبان ها کرد و گفت:
"کمک کنید تا جونگکوک وسایلش و بیاره!"
دو نگهبان تعظیمی کردن و چمدون های جونگکوک و برداشتن و به سمت ورودی عمارت رفتن..
پدرش دستشو دور گردن جونگکوک انداخت و آنا با ذوق گفت:
"خوش اومدی جونگکوکی!"
جونگکوک با لبخندش به حیاط که دور در دورش با درختچه ها پوشیده شده بود و بین سنگ فرش به اندازه هر یک قدم با سرامیک مرمر تزئین شده بود و تا دم عمارت ادامه داشت..خیره شد!
هنوز عمارتشون همونطور بود و بالاخره به پاهاش تکون داد و قدمی برداشت و همراه با آنا و پدرش به سمت ورودی عمارت رفتن..
خدمه ها با دیدن جونگکوک لبخند ذوق زده ای زدن و ارباب جوانشون رو که بالغ تر و جذاب تر شدن بود رو تو دلشون تحسین میکردن!
با نزدیک شدن جونگکوک همشون تعظیم کردن و جونگکوک با لبخند سر تکون و همهی خدمه ها دور شدن تا به کارهاشون برسن!
جونگکوک زمزمه کرد:
"همه چی سر جاشه و هیچ تغییری نکرده!"
پدرش سری به عنوان تایید تکون داد و کتشو درآورد و گفت:
"البته!"
آنا به سمت آشپزخونه رفت و گفت:
"شام حاضره اجوما؟"
اجومای مهربونشون سری به عنوان تایید تکون داد و گفت:
"بله؛حاضره!"
آنا لبخندی زد و گفت:
"میشه میز و بچینید؟ جونگکوک خسته به نظر میرسه!"
اجوما به عنوان فهمیدن سری تکون داد و گفت:
"حتما! تا چند دقیقه دیگه همه چی حاضره!"
آنا با لبخندش گفت:
"ممنونم"
بعد حرفش پا تند کرد و به سمت نشیمن که صدای گپ زدن جونگکوک و پدرش میرسید رفت و دست به سینه وایساد و به حرف هاشون گوش داد..
"یااا اجوشی میدونم که مثل قبل نیستی!"
جونگکوک با شیطنت و خنده گفت و آقای جئون اخمی کرد و گفت:
"کی همچین حرفی زده؟ میخوای بهت نشون بدم؟ درضمن بهت گفتم بهم نگو اجوشی ناسلامتی من پدرتم!"
جونگکوک با خنده گفت:
"چشم اجوشی! دیگه بهت نمیگم اجوشی! نمیتونی نشونم بدی! دیگه پیر شدی اجوشی! موهاتو نگاه چقد سفید شده!"
YOU ARE READING
𝐒𝐡𝐲 𝐊𝐢𝐭𝐭𝐞𝐧|✔︎
Romanceshy kitten~ کیتن خجالتی~ °•✮•° 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒗 𝑺𝒊𝒅𝒆 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒏𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆_𝒉𝒚𝒃𝒓𝒊𝒅_𝒔𝒍𝒊𝒄𝒆 𝒐𝒇 𝒍𝒊𝒇𝒆_ 𝒇𝒍𝒖𝒇𝒇_𝒔𝒎𝒖𝒕_𝒎𝒑𝒓𝒆𝒈 "گوکی مال منه!" "اره بیبی من مال توام!" جئون جونگکوک است...