⊱ᴘᴀʀᴛ 9⊰

9.6K 1.4K 356
                                    

"گوک..گوکیییییی"
تهیونگ از تو آشپزخونه فریاد زد..

جونگ‌کوک موهاش و مرتب کرد و از پله ها پایین اومد و گفت:

"جانم کیتن"

تهیونگ سرش و به در یخچال چسبوند که باعث شد گونه اش برآمده تر بشه..

دمش و تو هوا تکون میداد و جونگ‌کوک با دیدنش لبخندی زد و گفت:

"چی میخوای عزیزم؟"

تهیونگ لباشو غنچه کرد و گفت:

"اومم هلو میخوام.."

جونگ‌کوک نزدیکش شد و دستشو رو سرش گذاشت و گوش های سفیدش و نوازش کرد که باعث شد تهیونگ از حس خوب نوازش جونگ‌کوک با لذت چشماشو ببنده!

تو این مدت جونگ‌کوک فهمیده بود تهیونگ از نوازش شدن گوش هاش لذت میبره!

تکخندی کرد و بوسه ای رو موهای خوشبوی تهیونگ گذاشت و گفت:

"فک نکنم هلو داشته باشیم! یه لحظه بیا اینور کیتن تا من تو یخچال و ببینم!"

تهیونگ مطیع سر تکون داد و از جلوی یخچال کنار رفت و پشت جونگ‌کوک وایساد و سرش و رو کتف جونگ‌کوک گذاشت و به نیمرخ جونگ‌کوک خیره شد که اخم ظریفی رو صورتش بود..

جونگ‌کوک آهی کشید و به سمت تهیونگ برگشت که تهیونگ تعادلش و از دست داد و تو قفسه سینه جونگ‌کوک فرو رفت..

جونگ‌کوک تکخندی کرد و دستاشو بالا اورد و دور کمر تهیونگ حلقه کرد و گفت:

"هلو نداریم سوییتی! بمون خونه تا برم برات بخرم..خب؟"

تهیونگ سرش و بالا آورد و گفت:

"میخوای تنهام بزاری؟"

جونگ‌کوک با لبخندش خم شد و پیشونی تهیونگ و بوسید و گفت:

"ببخشید عزیزم زود برمی‌گردم باشه؟"

تهیونگ با لبای اویزونش سرش و به عنوان فهمیدن تکون داد و از جونگ‌کوک فاصله گرفت..

جونگ‌کوک گفت:

"میتونی کارتون یا هرچیزی که دوست داری ببینی!"

تهیونگ چینی به بینیش داد و گفت:

"باشه اما زود برگرد گوکی!"

جونگ‌کوک لبخندی زد و‌ سوییچش و برداشت و گفت:

"چشم خوشگلم! باز چیزی نمیخوای؟"

تهیونگ دمش و لای پاهاش پیچوند و دستاشو پشت سرش قفل کرد و سرش و به یه طرف شونه اش کج کرد و گفت:

"هوم..خب..ته ته بستنی هم میخواد!"

جونگ‌کوک ریز خندید و گفت:

"خب پس بستنی هم براش میگیرم..حالا چه طعمی میخواد؟"

تهیونگ چشماش برقی زد و دمش با هیجان تکون میخورد و با شوق گفت:

𝐒𝐡𝐲 𝐊𝐢𝐭𝐭𝐞𝐧|✔︎Donde viven las historias. Descúbrelo ahora