⊱ᴘᴀʀᴛ 11⊰

9.3K 1.3K 352
                                    

"گوکییی این خوبههه؟"

تهیونگ کلاه بافتنی رو روی سرش گذاشت و با صدای بلندی گفت تا جونگ‌کوک بشنوه..!

جونگ‌کوک با پالتوی تو دستش وارد اتاق شد و تهیونگ رو دید که با چشمای درشتش و موهای طلاییش که از زیر کلاه بافتنی بیرون اومده بودن و رو پیشونیش پخش شده بود بهش خیره شده!

لبخند عمیقی زد و نزدیکش شد و گفت:

"بیبی بهت گفتم سویشرتت و بپوش!"

پاییز شده بود و هوا سوزناک تر شده بود و جونگ‌کوک هم تدریسش تو دانشگاه شروع شده بود..
اما امروز قرار بود برای کیتن کوچولوش وقت بذاره!

تهیونگ چینی به بینیش داد و گفت:

"نمیخوام! بلد نیستم ببندمش!"

جونگ‌کوک سوییشرت آبی رنگ رو برداشت و به سمت تهیونگ رفت و گفت:

"منظورت زیپشه نمیتونی ببندی؟"

تهیونگ با لبای غنچه شده اش سری تکون داد و تایید کرد..

جونگ‌کوک لبخندی زد و گفت:

"بیا بپوشش برات درستش میکنم!"

تهیونگ دستاشو از هم فاصله داد تا جونگ‌کوک براش بپوشدش..

جونگ‌کوک تکخندی به کیوتی پسر کرد و سوییشرت آبی رنگ رو براش روی هودیش پوشید و زیپش و بست..

نگاهش و به چشمای آبی رنگ پسر داد و خم شد و بوسه ای پشت پلک هاش گذاشت و کلاهش و درست کرد و گفت:

"یه لحظه اینجا بمون تا من لباسم و بپوشم!"

تهیونگ با لبخندش سری به عنوان فهمیدن تکون داد..

دقیقه ای بعد جونگ‌کوک هم حاضر شد و دست تهیونگ رو گرفت و باهم از خونه خارج شدن..

سوار ماشین شدن و جونگ‌کوک گفت:

"خب اول بریم یه چیزی بخوریم یا اینکه بریم خرید؟"

تهیونگ با هیجان و چشمای براقش گفت:

"خرید! اول بریم خریددد!"

جونگ‌کوک به ذوق زدگی پسر چشم آبی خندید و گفت:

"باشه پس..بزن بریم!"

"یوووهوووو"

■□■□■□■□■□■□■□■□

جونگ‌کوک انگشت های تهیونگ و بین انگشت هاش قفل کرد و بین رگال لباس ها میچرخیدن..!

دست پسر کوچولوش اونقدری گرم و ظریف و کوچیک بود که جونگ‌کوک از اینکه دستش و گرفته بود لذت میبرد!

تهیونگ با چشمای براقش و دمی که از هیجان تکون میخورد به لباس ها نگاه میکرد..

جونگ‌کوک با دیدن هودی ها و پلیور ها چشماش برقی زد و گفت:

𝐒𝐡𝐲 𝐊𝐢𝐭𝐭𝐞𝐧|✔︎Where stories live. Discover now