"نامجوناااا"
جین وقتی وارد خونه شد با صدای تقریبا بلندی گفت..نامجون اومد تو پذیرایی و با دیدن جین و خرید هایی که تو دستش بود لبخندی زد و گفت:
"جانم بیبی"
جین خرید هارو روی کانتر گذاشت و به سرعت سمت نامجون رفت و بغلش کرد و سرش و رو شونه اش گذاشت و گفت:
"اوه خدا خیلی خستم!"
نامجون با لبخندش پشت کمر جین و نوازش کرد و گفت:
"چرا عزیزم؟ امروز زیادی سرت شلوغ بود؟"
بعد حرفش بازوی جین رو گرفت و به سمت مبل ها رفت و جین خودشو رو مبل پرت کرد و گفت:
"عاح اره! هیبرید های شیطون! امروز نوبت واکسن چند تاشون بود اما خیلی شیطونی میکردن! آخرشم بعضی هاشون تب کردن! خداروشکر یونگی اونجا بود!"
نامجون لبخندی زد و به سمت آشپزخونه رفت تا شربت مورد علاقه دوست پسرش و بیاره و همونطور با صدای بلندی که جین بشنوه گفت:
"اوه پس خسته نباشی بیبی! خوبه که یونگی بود!"
لیوان شربت هارو گذاشت تو سینی و اومد تو نشیمن و سینی رو روی میز عسلی گذاشت و کنار جین نشست و لیوان آبمیوه رو برداشت و به سمت جین گرفت و گفت:
"خنکه!"
جین لبخندی زد و آبمیوه رو برداشت و کمی ازش نوشید که چشماش از خنک بودن و خوش طعم بودن آبمیوه برقی زد و با یادآوری چیزی سریع لیوان آبمیوه رو روی میز گذاشت و گفت:
"وای امروز یه نفر یه هیبرید سنجاب آورد! اوه خدا خیلی خوشگل و ناز بود!"
نامجون با لبخندش گفت:
"چه خوب اما..چرا آوردنش؟"
جین اخم کوچیکی کرد و گفت:
"نمیدونم مثل اینکه میگفتن خیلی شیطونی میکرده اما دخترک بیچاره خیلی آروم بود!"
نامجون سری تکون داد و گفت:
"لابد اونا دیگه نمیخواستنش!"
جین شونه ای بالا انداخت و گفت:
"نمیدونم! بهرحال از این به بعد کنار هیبرید های دیگهست و منم مواظبشم!"
نامجون لبخندی زد و با سرش تایید کرد و گفت:
"عاا راستی اوما زنگ زد و گفت شب برای شام بریم پیششون!"
جین با تعجب گفت:
"جدی؟نگفت چرا؟"
نامجون نوچی کرد و گفت:
"نه چیزی نگفت! ولی حسابی دلخور بود! فک کنم خیلی وقته نرفتیم پیششون!"
جین سری تکون داد و گفت:
"درسته! اما مامان و بابای منم شب هستن؟"
YOU ARE READING
𝐒𝐡𝐲 𝐊𝐢𝐭𝐭𝐞𝐧|✔︎
Romanceshy kitten~ کیتن خجالتی~ °•✮•° 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒗 𝑺𝒊𝒅𝒆 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒏𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆_𝒉𝒚𝒃𝒓𝒊𝒅_𝒔𝒍𝒊𝒄𝒆 𝒐𝒇 𝒍𝒊𝒇𝒆_ 𝒇𝒍𝒖𝒇𝒇_𝒔𝒎𝒖𝒕_𝒎𝒑𝒓𝒆𝒈 "گوکی مال منه!" "اره بیبی من مال توام!" جئون جونگکوک است...