از پله ها بالا رفت و با دیدن مادرش که وارد اتاق پدرش میشد لبخند کوچیکی زد و به قدم هاش سرعت بخشید و مادرش و از پشت بغل کرد!
مادرش هینی کشید و گفت:
"اوه خدا! میخوای من و بکشی؟"
نامجون ریز خندید و بوسه ای رو گلگون مادرش گذاشت و گفت:
"نه چطور دلم میاد؟! (با شیطنت ادامه داد:) داشتی میرفتی تو اتاق پدر؟"
مادرش ریز خندید و موهای کوتاهش و پشت گوش فرستاد و گفت:
"پسرهی خیره سر! اون تویی که چشمای هیزت رو دامادمه!"
نامجون خندید و از مادرش جدا شد و گفت:
"خوب شد که الان خونه ای! میخواستم با پدر درمورد یه موضوعی صحبت کنیم!"
خانم کیم دستش و رو شونه پسرش گذاشت و گفت:
"خب پس..بریم تا حرف بزنیم! راستی دیروز خانم کیم(مادرجین) و دیدم! مثل اینکه عروسش قراره تا ماه بعد زایمان کنه!"
نامجون سری تکون داد و تقه ای به در اتاق پدرش زد و بعد از اجازه ورود در و باز کرد و همراه با مادرش وارد اتاق شد و گفت:
"اره با سوکجونگ(میدونین برادر جینِ دیگه؟!) حرف زدم!کم کم قراره لینا و برای زایمانش آماده کنن آخه هر لحظه ممکنه دردش بگیره!
سلام پدر!"پدرش لبخندی زد و گفت:
"سلام پسر! خوش اومدی!"
خانم کیم کنار آقای کیم رو کاناپه نشست و نامجون هم با لبخند روبروشون نشست و گفت:
"ممنونم پدر! حالت خوبه؟"
پدرش لبخند دلنشینی زد و گفت:
"اره! البته اگه دیابتم و فاکتور نگیریم!"
نامجون تکخندی کرد و گفت:
"باید مراقب خودت باشی! هر چند میدونم موهای اوما رو تو این مدت سفید میکنی!"
پدرش اعتراضی کرد:
"یااا تو باید طرفدار من باشی!"
"متاسفم! بیماریت شوخی بردار نیست و در این مورد صدق نمیکنه!"
پدرش عصاش و به زانوی پسرش کوبید و گفت:
"آقای دامپزشک من بلدم مراقب خودم باشم!"
خانم کیم خندید و گفت:
"خب بحث هاتون و بزارید کنار! جون قرار بود درمورد چیزی که میخواستی بگی حرف بزنیم!"
نامجون با خنده سر تکون داد و گفت:
"میدونین که چند روز دیگه تولد جینه پس..قراره جشن بگیریم مثل همیشه و خب میخوام اونجا..ازش درخواست کنم!"
مادرش لبخند عمیقی زد و گفت:
"درسته اما چه درخواستی؟"
نامجون چشماش و ریز کرد و گفت:
YOU ARE READING
𝐒𝐡𝐲 𝐊𝐢𝐭𝐭𝐞𝐧|✔︎
Romanceshy kitten~ کیتن خجالتی~ °•✮•° 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒗 𝑺𝒊𝒅𝒆 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒏𝒂𝒎𝒋𝒊𝒏 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆_𝒉𝒚𝒃𝒓𝒊𝒅_𝒔𝒍𝒊𝒄𝒆 𝒐𝒇 𝒍𝒊𝒇𝒆_ 𝒇𝒍𝒖𝒇𝒇_𝒔𝒎𝒖𝒕_𝒎𝒑𝒓𝒆𝒈 "گوکی مال منه!" "اره بیبی من مال توام!" جئون جونگکوک است...