⊱ᴘᴀʀᴛ 1⊰

17.9K 1.7K 211
                                    

پشت میز نشست و لپ تابشو بست و کتش و برداشت..
به راحتی میتونست پچ پچ های دانشجوهاش رو بشنوه و خنده تو‌ گلویی کرد و بعد از برداشتن وسایلش از جاش بلند شد و با صدای بم شده اش گفت:

"جلسه بعد همدیگه رو میبینیم! خداحافظ!"

از کلاس خارج شد و گوشیش و از جیبش بیرون کشید و با دیدن ساعت یه تای ابروشو بالا انداخت و لیسی به لب هاش زد و با دیدن استاد های دیگه لبخندی زد و به احترام تعظیمی کرد و از محوطه دانشگاه خارج شد..

سوار ماشینش شد و راه افتاد سمت خونه اش اونقدری خسته بود که فقط میخواست به خونه اش برسه و رو تختش پهن شه و بخوابه!

با دیدن ترافیک هوف کلافه ای کشید و پلک هاشو روی هم گذاشت و سرشو به صندلی تکیه داد..

بعد از ثانیه ای با شنیدن صدای بوق ماشین ها نگاهشو دوباره به جاده داد که ماشین ها در حال حرکت بودن و راه افتاد..

با نزدیک شدن به خونه اش لبخندی رو لب هاش نشست و ماشینش و پارک کرد و بعد از برداشتن کیفش از ماشین پیاده شد و به سمت ساختمون رفت..

طولی نکشید که وارد خونه اش شد و خودش و روی کاناپه انداخت و نفس راحتی کشید!
فردا روز تعطیل بود و با خیال راحت میتونست ریلکس کنه!

با شنیدن صدای پیامک گوشیش چشماشو باز کرد و خم شد و گوشیش و که گوشه کاناپه انداخته بود برداشت!

با دیدن پیامک چشماش درشت شد و ثانیه ای بعد نقی زد و سرش و روی کوسن کوبید و ناله ای کرد:

"گندش بزنن اَه! واقعا که یه احمقی جونگ‌کوک"

به خودش نشر زد..اخیرا چشماش اذیتش میکردن و رفته بود پیش متخصص و دکتر بعد از معاینه چشماش گفته بود که بعد از چند هفته بیاد پیشش تا دوباره معاینه بشه و اگر نیاز به عینک بود براش تجویز کنه!
و امروز وقت ملاقات با دکترش بود و فراموش کرده بود!

با فرستادن پیامکی به دکتر که از قضا دوستش هم بود اینکه سر فرصت برای معاینه مراجعه می‌کنه..از جاش بلند شد و کشون کشون وارد اتاقش شد و با برداشتن حوله تن پوش وارد حمام شد.‌‌.

بعد از دوش ده دقیقه ای از حمام بیرون اومد و بعد از خشک کردن بدنش تیشرت و شلوارک راحتی پوشید..حال اینکه بخواد موهاشو خشک کنه نداشت و با همون موهای نمناکش روی تخت دراز کشید و طولی نکشید که به دنیای خواب دعوت شد..

■□■□■□■□■□■□■□■□

روز بعد:

تو ماگ سفید و ساده اش شیر عسلی که آماده کرده بود و ریخت و به سمت نشیمن رفت و روی مبل نشست و لپ تابشو برداشت و بعد از چک کردن برنامه هاش ذره ای از نوشیدنی گرم تو ماگش نوشید و با شنیدن صدای زنگ گوشیش توجهش جلب شد و ماگش و رو میز عسلی گذاشت و بلند شد و صدای گوشیش و دنبال کرد و اونو روی کانتر پیدا کرد!

𝐒𝐡𝐲 𝐊𝐢𝐭𝐭𝐞𝐧|✔︎Où les histoires vivent. Découvrez maintenant