⊱ᴘᴀʀᴛ 21⊰

8.2K 1.1K 224
                                    

ساعت سه صبح رو نشون میداد و تهیونگ با حس گرمای شدیدی از خواب بیدار شد..!

میتونست حضور جونگ‌کوک رو حس کنه!

بی حال از جاش بلند شد و تاریکی اتاق نمیذاشت بتونه دید واضحی داشته باشه..!

بدنش درد میکرد و گرمای بدنش کمکی به بهتر شدن حالش نمی‌کرد! دور بودن از جونگ‌کوک باعث شده بود تا بدنش واکنش نشون بده و نیاز به جفتش داشت!

از اتاق خارج شد و با حس عطر همیشگی جونگ‌کوک دوباره اشک تو چشماش حلقه زد!

اون الان بهش نیاز داشت! به جونگ‌کوکیش و بغل گرمش نیاز داشت و اهمیتی نمی‌داد که چه اتفاقی افتاده بود و قرار بود بیفته! اون آغوش گرم جفتش و می‌خواست تا آروم بشه!

با دیدن نور ضعیفی از سمت آشپزخونه یه تای ابروش و بالا انداخت و نور آشپزخونه تو نشیمن سایه انداخته بود و با دیدن جسمی روی کاناپه حدس میزد جونگ‌کوکیش باشه!

به سمت کاناپه رفت و به سرعت کنار جونگ‌کوک نشست و سرش و تو گردن جونگ‌کوک فرو برد و عطر مرد رو با دلتنگی نفس کشید!

اهمیتی به بوی الکل نداد و کوسن رو از لای دست های جونگ‌کوک بیرون کشید و کنار جونگ‌کوک دراز کشید و سرش و جایی بین گردن و قفسه سینه جونگ‌کوک گذاشت و دستش و دور کمر جونگ‌کوک گذاشت!

با حلقه شدن دستای جونگ‌کوک دور کمرش سرش و بالا آورد و با دیدن نفس های منظمش مطمئن شد که خوابه و بیدارش نکرده!

لبخندی زد و از بغل گرم جونگ‌کوک لذت برد و کم کم چشماش گرم شد و خوابید!

■□■□■□■□■□■□■□■□

"هیششش بیدار میشن!"

جین به آرومی گفت و نامجون خمیازه ای کشید و گفت:

"تهیونگ که دیشب اونطور با چشمای قرمزش خوابید و جونگ‌کوک هم که کاملا مست بود و فک نکنم بیدار شن!"

جین سری تکون داد و همراه با نامجون از پله ها پایین اومد!

با چشمای گشاد شده به صحنه روبروشون خیره شده بودن!

تهیونگ تو بغل جونگ‌کوک جمع شده بود و باهم رو کاناپه خواب بودن و جین با دهن باز گفت:

"این..اینا..کی همو دیدن..دیشب..جونگ‌کوک گاد اون مست بود! چطور..؟!"

نامجون با تعجب گفت:

"این به کنار! میخوام بدونم چجوری رو کاناپه جا شدن!"

جین ریز خندید و با چشمای قلبی شده اش گفت:

"تهیونگ کاملا تو بغل جونگ‌کوک گم شده!"

نامجون لبخندی زد و سری تکون داد و دستش و دور کمر جین حلقه کرد و گفت:

"اوهوم! کاملا مال هم ساخته شدن!
ولی این بار قطعا پدرت منو میکشه!"

𝐒𝐡𝐲 𝐊𝐢𝐭𝐭𝐞𝐧|✔︎Onde histórias criam vida. Descubra agora