چشم هایش را باز کرد.
ژنگ را دید که سرش را روی پای او گذاشته؛ معلوم بود که خوابیده.دست هایش را می دید که موهای بلند و ابریشمی ژنگ را نوازش می کرد.
دوباره؛ دوباره همان دو نفر.
صدای آرام ژنگ در گوشش پیچید.
"یی چنگ؟"یی چنگ زمزمه وار پاسخ داد.
"هوم؟"
ژنگ چشمانش را باز کرد و نگاه زیبایش را به یی چنگ دوخت."اگر یه روز قرار باشه بین زندگی من و زندگی خودت یکی رو انتخاب کنی کدومو انتخاب می کنی"
یی چنگ با بدجنسی نیشخندی زد.
"فکر می کنی بهت راستشو بگم"ژنگ چشمانش را دلخورانه باریک کرد.
"یی چنگ!"
یی چنگ خندید.
"باشه باشه...خب اگر همچین انتخابی داشته باشم قطعا زندگی تو رو انتخاب می کنم"ژنگ لبخند محوی زد که سریع از بین رفت.
"ولی نباید این کارو بکنی...اگر قرار باشه بین من و زندگی خودت یکیو انتخاب کنی خودتو انتخاب کن"یی چنگ با انگشت اشاره اش ضربه ی آرامی به پیشانی ژنگ زد و غر غر کرد.
"من نمی دونم این چرت و پرتا چیه تو بهش فکر می کنی؟ حالا خودت بگو ببینم اگر بین زندگیمن و زندگی خودت بخوای یکیو انتخاب کنی کدومو انتخاب می کنی؟"ژنگ بدون معطلی پاسخ داد.
"زندگی خودمو"و با شیطنت خندید.
یی چنگ ابروهایش را در هم کرد و گفت.
"اینطوریاست؟...باشه"و شروع به قلقلک دادن ژنگ کرد. ژنگ که از خنده در درد گرفته بود بریده بریده گفت.
"ول کن...یی...چنگ...خواهش...میکنم"یی چنگ خندید و دست از قلقلک دادنش برداشت. ژنگ خندید و از روی پای او برخاست.
بوسه ای روی لب های یی چنگ کاشت و با اطمینان گفت.
"اگر مجبور به همچین انتخابی باشم قطعا زندگی تو رو انتخاب می کنم"یی چنگ لبخند محوی زد. سرش را جلو برد و لب های آن پسر فرشته مانند را آرام و عمیق بوسید.
تصاویر محو شد.
چشمانش را باز کرد.متوجه شد روی زمین افتاده، پس سر جایش نشست و به روبرو خیره شد.
هنوز حس خوب بوسه ی میان او و ژنگ را به به یاد داشت.صدای تق تق در آمد که ییبو گفت.
"بیا تو"
در باز شد و ژان وارد شد.ییبو با چشم های گرد شده به تیپ رسمی و زیبای ژان نگاه کرد.
"ژان گه؟"ژان متعجب پرسید.
"برای چی روی زمین نشستی؟"ییبو خندید و از جا برخاست.
"هیچی یه لحظه سرم گیج رفت نشستم روی زمین تا بهتر شم"ژان نگران پرسید.
"سرت گیج رفت؟ چرا؟ الان حالت خوبه؟"
ییبو لبخندی زد.
"خوبم ژان گه نگران نباش...راستی این تیپ..."

DU LIEST GERADE
ᏴᏞᎪᏟᏦ ՏᏢᎬᏞᏞ
Fanfiction《 این طلسم از خطرناک ترین و بدترین طلسم هایی است که انسان ها در طول تاریخ به خود دیده اند. شاید در چند قرن تنها یک نفر پیدا شود که بتواند جرعت کند و چنین طلسمی را به انجام برساند. تا به حال هیچ راه نجاتی برای این طلسم یافت نشده. هیچراه فراری نیس...