کانگ های با شنیدن صدای ناله ی ضعیفی چشمانش را باز کرد.
با گیجی نیم خیر شد و به دونگ ووک نگاه کرد.
با دیدن دونگ ووک که چهره اش را در هم کرده بود و ناله های ضعیفی سر می داد خواب از سرش پرید.با نگرانی نشست و خودش را به طرف دونگ ووک کشید.
"دونگ ووک!"دستش را روی بازوی دونگ ووک گذاشت و تکانش داد.
"دونگ ووک!"
دونگ ووک به سختی لای چشمانش را باز کرد و به کانگ های نگاه کرد.لبان خشک شده اش را از هم باز کرد و زمزمه وار گفت.
"دارم...می سوزم..."
کانگ های موهای خیس از عرق دونگ ووک را بالا داد و دستش را روی پیشانی او گذاشت.چشمانش را گرد کرد و وحشت زده گفت.
"خیلی داغی!"
بازوی دونگ ووک را گرفت و او را نشاند که دونگ ووک با بی حالی به سمت او متمایل شد.کانگ های محکم تر دونگ ووک را گرفت که دونگ ووک نالید.
"کانگ...های..."چشمانش بسته شد و سرش پایین افتاد.
کانگ های دونگ ووک را به خود تکیه داد و از روی تخت بلند شد.
دونگ ووک را که به سختی روی پاهایش ایستاده بود نگه داشت و به طرف حمام به راه افتاد.کمی سرش را به طرف دونگ ووک که سرش پایین افتاده بود خم کرد و گفت.
"تحمل کن...الان می برمت یه دوش آب سرد بگیری"دونگ ووک زمزمه ی نامفهومی کرد که کانگ های او را محکم تر به خود فشرد.
دونگ ووک را وارد حمام کرد و او را به سختی داخل وان نشاند.آب سرد را باز کرد و منتظر ماند تا وان پر شود. در همین حین به چهره ی رنگ پریده و پر از درد دونگ ووک خیره بود.
دونگ ووک با ضعف ناله ای کرد و سرش به طرف دیواره ی وان کج شد.
کانگ های به سرعت دستش را جلو برد و تکیه گاه سر دونگ ووک کرد.با دست آزادش آب را بست و موهای دونگ ووک را از روی پیشانی و چشم هایش کنار زد.
"دونگ ووک...نگران نباش...حالت خوب می شه...فقط یکم تحمل کن...حالت سریع خوب میشه"دونگ ووک چشمانش را به سختی باز کرد و زمزمه وار گفت.
"دارم...می میرم..."دست لرزانش را روی قفسه ی سینه اش کشید و نالید.
"این درد...داره منو...میکشه...از تو...دارم آتیش میگیرم..."کانگ های با دستانی که لرز گرفته بود موهای دونگ ووک را عقب فرستاد و لبخند مصنوعی زد.
"خوب می شی...خوب می شی دونگ ووک...تو قوی ای...لطفا تحمل کن"کمی از آب سرد را با دستانش برداشت و به صورت دونگ ووک زد.
دونگ ووک از برخورد آب سرد با صورتش تکانی خورد و ناله ای سر داد.کانگ های با صدای ضعیفی گفت.
"ببخشید..."
موهای لخت دونگ ووک را که دوباره و دوباره با لجبازی روی پیشانی اش می ریختند کنار زد و زمزمه کرد.
"تحمل کن دونگ ووک خواهش میکنم"

YOU ARE READING
ᏴᏞᎪᏟᏦ ՏᏢᎬᏞᏞ
Fanfiction《 این طلسم از خطرناک ترین و بدترین طلسم هایی است که انسان ها در طول تاریخ به خود دیده اند. شاید در چند قرن تنها یک نفر پیدا شود که بتواند جرعت کند و چنین طلسمی را به انجام برساند. تا به حال هیچ راه نجاتی برای این طلسم یافت نشده. هیچراه فراری نیس...