*********
ییبو و ژان به همراه دونگ ووک و لان جیا وارد خانه ای شدند که برای آن دو فراهم شده بود تا در هنگام آموزش دیدن برای کنترل نیروی ییبو رفاه لازم را دارا باشند.ییبو به آرامی قسمت های مختلف آن خانه مدرن قدم می زد و به توضیحات دونگ ووک راجع به امکانات خانه گوش می داد.
ژان نیز کنار ییبو بود و لحظه ای از او دور نمی شد.
آن خانه، خانه ای ویلایی با مدرن ترین امکانات بود.پس از دیدن تمامی قسمت های خانه دونگ ووک رو به ییبو گفت.
"خب امروز بعد از ظهر میام اینجا تا باهم تمرین هاتو شروع کنیم تا اون موقع خوب استراحت کن"نگاهش را بین ژان و ییبو چرخاند و گفت.
"برای هر دوتون کارت اعتباری آماده شده که توش به مقدار کافی پول هست تا بتونین غذا و همچنین هر چیز دیگه ای که نیاز دارین رو بخرین...کارت اعتباری تون روی میز اتاقتون توی پاکتی گذاشته شده..."لحظه ای مکث کرد و گفت.
"همینا بود دیگه"
رو به لان جیا که هنوز داشت قسمت های مختلف خانه را دید می زد گفت.
"لان جیا بیا بریم"ییبو ژان به دونگ ووک تعظیم کردند که دونگ ووک لبخندی زد و تعظیم کوتاهی کرد.
سپس همراه با لان جیا از خانه بیرون رفتند.
ییبو به اطراف نگاهی کرد و گفت.
"تصور نمی کردم همچین خونه ای برامون بگیرن"ژان آرام خندید و سرش را تکان داد.
"دقیقا! خونه من در برابر اینجا تقریبا هیچه"
یییو سرش را به سمت ژان برد و آرام زمزمه کرد.
"ولی من خونه تو رو بیشتر دوست دارم"ژان ضربه ی آرامی به قفسه ی سینه ی ییبو زد و با خنده عقب رفت.
"واقعا خونه ی خوبیه بیا اتاقامونو انتخاب کنیم"ییبو سرش را تکان داد و در حالی که به آشپزخانه می رفت گفت.
"هر کدومو می خوای بردار به هر حال من قراره بیام پیش خودت بخوابم"ژان سرش را به نشانه تاسف تکان داد و با خنده به سمت اتاق ها رفت.
ییبو در یخچال را باز کرد و با دیدن تمام آن خوراکی های درون یخچال چشمانش گرد شد.لبخند هیجان زده ای زد و زمزمه کرد.
"به به"
بسته شکلاتی برداشت و یخچال را بست.
شکلات را باز کرد و در حالی که به طرف پنجره های پذیرایی می رفت گاز کوچکی زد.پرده های پنجره را کشید تا نور زیادی وارد خانه نشود.
نمی دانست چرا اما از نور زیاد بدش می آمد.ژان از طبقه بالا پایین آمد و گفت.
"من اون اتاقه رو انتخاب کردم که پشت تختش طرح و اینا داره"ییبدو سرش را تکان داد.
"اوکیه"
ژان نگاهی به پرده های کشیده شده انداخت و گفت.
"برای چی فضای خونه رو تاریک می کنی؟"

YOU ARE READING
ᏴᏞᎪᏟᏦ ՏᏢᎬᏞᏞ
Fanfiction《 این طلسم از خطرناک ترین و بدترین طلسم هایی است که انسان ها در طول تاریخ به خود دیده اند. شاید در چند قرن تنها یک نفر پیدا شود که بتواند جرعت کند و چنین طلسمی را به انجام برساند. تا به حال هیچ راه نجاتی برای این طلسم یافت نشده. هیچراه فراری نیس...