Part 8 (come Back)

6.3K 761 25
                                        


پنجمین روز نبودن جانگوک هم به سختی گذشت عمارت از صدای خنده هاش گریه می‌کرد..... هیچ برقی روشن نبود... همه چیز غمگین و خسته کننده شده بود.
جیمین بعد از انجام دادن تمام کارای عمارت اونقد خسته شده بود که خوابش برده بود....
تهیونگ ناامید از آخرین امیدش تلفن رو قطع کرد..... کوک غیب شده بود!..... اونقدر نوشید که تا بی حال روی تخت افتاد.

بعد از یک ساعت جیمین برای سر زدن به تهیونگ وارد اتاقش شد.
×ارباب حالتون خوبه؟
‌با دیدن لپ های گل انداخته ی تهیونگ فکر کرد تبش برگشته نگران دستشو روی صورتش کشید داغ بود..... اما با دیدن شیشه های خالی مشروب غمگین شد.
+کوک
تهیونگ با صدای خمار بمش گفت
+جانگوکا
دست جیمین فشرده شد...
×ارباب من جیمینم
+پیشم بخواب
×ارباب....
با کشیده شدن دستش روی تهیونگ افتاد.
‌+جانگوکا خوب شد برگشتی
جیمین حتی یادش رفت چطور نفس بکشه..... بین دستای داغ تهیونگ زندانی شده بود.... باد پنجره ی نیمه باز رو محکم به هم کوبید.
جیمین با ترس سرشو بلند کرد. اما خیلی زود صورتش تو دستای تهیونگ اسیر شد و تمام بدنش گر گرفت......
لب های تب دار تهیونگ بی وقفه رو لب های جیمین بوسه میکاشت.
‌+دلم برات تنگ شده بود کوک
جیمین سرشو عقب کشید
×ارباب.....
تهیونگ بهش اجازه ی جرف زدن نداد دوباره بوسه هاشو از سر گرفت.... جیمین شوکه بود نمی‌دونست چیکار کنه تنها چیزی که میدونست این بود که اون نفر سوم یه رابطه بود و حالا روی تخت یه زوج عاشق بذر خیانت میکاشت..... خواست سرشو عقب بکشه اما دستای تهیونگ مثل زنجیر محکمی دور بدنش قفل شده بودن
‌_تا........ تهیونگگگگگگ
این صدای کوک بود
جانگوک درحالی که زیر بارون خیس شده بود به طرف تخت مشترکشون رفت... جائیکه که همسرش با کس دیگ ای به غیر از خودش عشق بازی می‌کرد.
به موهای جیمین چنگ زد و اونو از تخت پایین انداخت
+آه.... کوک
با تمام قدرتش به صورت تهیونگ سیلی زد
_به خودت بیا احمق.... داشتی چیکار میکردی هان ؟
تهیونگ که کمی هوشیار شده بود گفت :
+تو... تو برگشتی
و بعد همسرشو محکم بغل کرد
جانگوک تهیونگو هول داد
_به من دست نزن خائن
+فکر میکردم دیگه برنمیگردی..... جانگوک من
کوک بی توجه به تهیونگی که بغضش شکسته بود به طرف جیمین رفت.....
_هرزه ی عوضی تو مستش کردی آره؟
‌×من اینکارو نکردم
‌_گمشو بیرون عوضی
جیمین به سرعت از اتاق خارج شد.

_چطور تونستی؟
تهیونگ کاملا به خودش اومده بود....
‌+کجا بودی؟
‌_به تو ربطی نداره اصلا اشتباه کردم برگشتم
+تو داری اشتباه میکنی کوک من حتی یه بارم بهش دست نزدم...... چندساعت پیش مست بودم نفهمیدم چی شد فکر ... می‌کردم.... تویی
_باور کنم بهش دست نزدی؟
+مگه اینکه منو نشناسی میدونی تو این چند روز چی بهم گذشت؟ میدونی چقدر داغونم کردی؟....یه نگاه به سر و وضعم بنداز به قیافه ی من میاد تو این چند روز خوش گذرونده باشم؟
کوک با ناراحتی روی تخت نشست بیراه نمیگفت
+همه جارو گشتم اما هر روز ناامید تر شدم.... همه ی اینا یه طرف فکر اینکه دیگه دوستم نداری و پای یکی دیگه وسطه.... نابودم می‌کرد
_چی؟ چی میگی تاتا؟
+جیمین بهم گفت تو بهش گفتی دیگه برنیمگردی و کس دیگه ایو دوس داری من باور نکردم اما....
_جیمین؟..... امگای بی شرف
+یعنی دروغ گفته؟
_اون اینکارو کرده تا منو از چشم تو بندازه.... چرا بیرونش نکردی تهیونگ؟
+باور کن همون روز ازش خواستم بره
_تاتا
+جانم
_دلم برات... تنگ شده بود... من طاقت ندارم تورو با کسی شریک شم خواهش میکنم بندازش بیرون
تهیونگ دوباره جانگوک رو تو آغوش گرمش پنهان کرد
+دیگه نمیذارم هیچکس تورو ازم جدا کنه عزیزکم..... حالا بگو این چندروز کجا بودی
_یه جایی که پیدام نکنی مهم نبود کجا.... این چند روز به همه ی اتفاقات فکر کردمو به این نتیجه رسیدم که ما به اون هرزه نیازی نداریم من میدونم تو چقدر بچه دوست داری اما بیا بازم تلاش کنیم شاید بتونم باردار شم
+کوک من نمیخام اذیتت کنم من بچه نمیخوام.... بودن تو برای من کافیه خواهش میکنم دیگه ترکم نکن
بوسه ی کوک مهری بود برای تایید حرفای همسرش.....

جانگوک

وارد اتاقش شدم
_هنوز وسایلتو جمع نکردی؟
×جانگوک
+خفه شو اسم منو نیار..... گمشو بیرون
جیمین وسایلشو جمع کرد.... نمی‌خواست ضعیف به نظر بیاد اما اشکاش که از اون اجازه نمیگرفتن....
جانگوک موهای خیسشو کنار زد و با حرص به جیمین نگاه کرد.....
×میشه با ارباب خدافظی کنم؟
_گمشو بیرون
×من نمیخواستم اینجوری شه جانگوک
_گفتم گمشو بیرون
جیمین پاشو روی پله ی اول گذاشت جانگوک چشماشو بست اون چطور جرات کرده بود به همسرش نزدیک شه اون هرزه ی کوچولوی عوضی نباید به راحتی عمارت رو ترک می‌کرد
با قدم های بلند خودشو به جیمین رسوند و هولش داد..... و امگا بعد سقوط از پله ها دیگه چیزی نفهمید......

اینم از پارت 8
امیدوارم دوست داشته باشید ❤️

innocent Where stories live. Discover now