همیشه نفر سوم رابطه شرور و بی رحم نیست.....
گاهی وقتا کسی که وارد رابطه ی دونفر میشه از همه بی گناه تره.....
ژانر: #امگاورس#امپرگ #درام#تریسام#عاشقانه
#ویکوکمین#کوکمین#ویمین#تهکوک
#vkookmin
#vmin
#vkook
#jikook
وضعیت:پایان یافته
*آقای جئون؟ _بله؟ *بفرمایید داخل جانگوک چند تقه به در زد و وارد شد "جانگوک.... خوش اومدی _لطفا برو سر اصل مطلب باید زود برگردم عمارت " جیمین چطوره؟ _چند روز استراحت کرد....الان حالش خوبه "شنیدم بچه زندس! _خون تهیونگ تو رگاشه..... خون یه آلفای قدرتمند انتظار داری به راحتی از بین بره؟ " از اینکه خونه همسرت تو رگای بچه ای جریان داره که برای تو نیست چه حسی داری؟ _بهم گفتی بیام اینجا که این حرفارو بزنی؟! "معلومه که نه _پس چی یونگی از روی صندلی بلند شد و کنار پنجره ایستاد "میدونی چرا تو این منطقه ی دور افتاده ویلا ساختم؟ _چرا؟ " چون میخواستم به تهیونگ نزدیک باشم _کینه ی قدیمی تو تمومی نداره نه؟ "جانگوک خودت میدونی که سالهاست کاری به تهیونگ ندارم _پس چرا اومدی اینجا؟ چرا میخوای نزدیکش باشی؟ "سالها پیش وقتی با هم مثل داداش بودیم به هم یه قولی دادم.... بهم قول دادیم حتی اگه یه روز رقیب هم شدیم قید همو نزنیم اما تهیونگ چیکار کرد؟ _تهیونگ قیدتو نزد این تو بودی که بعد از ورشکست شدن همه چیو از چشم اون میدیدی " میخوای بگی سقوط شرکت من هیچ ربطی به تهیونگ نداشت؟ _معلومه که نداشت " جیهوپ چی؟ اونم به تهیونگ ربطی نداشت؟ چشای یونگی رنگ خشم گرفت _یونگی خودت میدونی جیهوپ چرا ترکت کرد "این حرفارو ول کن هستی یا نه؟ جانگوک به یونگی که سیگارشو دود میکرد نگاه کرد یونگی ای که اون میشناخت یه پسر جدی اما مهربون بود کسی که مثل برادر پشت تهیونگ وایساد کسی که بخاطر تهیونگ از جونشم میگذشت اما بعد از اون اتفاقا اون دیگه یونگی سابق نشد..... _چی؟ "چرا گیچ بازی درمیاری تو که خنگ نبودی _یونگی تو.... تو چطور از وجود جیمین باخبر شدی " خب منم آدمای خودمو دارم یونگی اینو گفت و نیشخند زد _میچا درسته؟ "حرفو عوض نکن جانگوک! _من نمیخوام تهیونگ آسیبی ببینه.... خواهش میکنم یونگی " من اگه میخواستم یه تهیونگ آسیب بزنم خیلی زود از این حرفا این کارو میکردم _پس دنبال چی هستی؟ *واضح نیست؟ _چرا از من خواستی بیام اینجا؟ "برا اینکه آدم نترسی هستی.... همیشه بودی.... منو تو یه هدف مشترک داریم _چی میخوای بگی؟ " جیمین... جیمین هدف مشترک ماست _منظورت چیه؟ تو میخوای جیمینو بکشی؟ " من اگه میخواستم بکشمش همون روز کارشو یه سره میکردم _پس چی؟ "تو از جیمین متنفری.... از وقتی اون وارد زندگیتون ش همه چی بهم ریخت.... ولی من ازش متنفر نیستم من فقط میخوام توله ی لعنتیشو شکار کنم! جانگوک از دود سیگار یونگی تک سرفه ای کرد و گفت : _چرا میخوای بچشو بکشی؟ " برا اینکه یه وارث همه چیو خراب میکنه کمپانی تهیونگ قدرتمندتر میشه و جایگاهش محکم تر.... و از همه مهتر تهیونگ صاحب یه خانواده میشه! _بس کن یونگی " من نمیخوام تهیونگ یه وارث داشته باشه این برای من زنگ خطره میفهمی؟ _از من چی میخوای؟ میخوای بیام تو تیم تو و دشمن همسرم بشم؟ " اینو شنیدی که میگن دشمن دشمن من دوست منه؟...... من دوست توام جانگوک! دوستی که اگه باهاش همکاری کنی به خواستت میرسی _من نمیخوام بچه بمیره " بیخیال کوک میتونی راحت باشی کسی اینجا نیست جانگوک از روی صندلی بلند شد _نه من نیستم "خودتم خوب میدونی که اگه اون بچه به دنیا بیاد ممکنه تهیونگ برای همیشه بذارتت کنار.... واقعا فکر میکنی اون امگارو ول میکنه ؟اگه بازم بچه بخواد چی؟ _تهیونگ عاشق منه "عاشق ؟برا همین همیشه طرف جیمینو میگیره؟ _تو این چیزارو از کجا میدونی؟ "گفتم که منم آدمای خودمو دارم یونگی نزدیک تر اومد... با فاصله ی کمی از جانگوک وایساد "جانگوک قرار نیست هیچ آسیبی به تهیونگ برسه.... من فقط میخوام اون بچه از بین بره مطمئنم توام اینو میخوای..... با وجود جیمین و بچش زندگی تو و تهیونگ از هم میپاشه میفهمی؟ جانگوک به فکر فرو رفت و چیزی نگفت " خودتم میدونی چیمین چقد موذیه مطمئن باش روز به روز خودشو بیشتر تو دل تهیونگ جا میکنه... اون کارشو بلنده مثل تو ساده نیست.... اون بچه که از بین بره جیمین هم گورشو گم میکنه _اما من نمیتونم اون بچه رو بکشم "باید بخاطر زندگیت اینکارو بکنی تو دوست نداری زندگیت به روال سابقش برگرده؟ جانگوک چیزی نگفت "اره یا نه کوک سرشو تکون داد "پس زودتر تمومش کن نذار روزی برسه که جیمین جاتو بگیره نذار روزی برسه که تهیونگ و جیمین و بچش یه خانواده بشن و تو یه مزاحم! _اما تهیونگ عاشق بچه س " برای بچه دار شدن خیلی راه های دیگه ای هست که هنوز امتحان نکردی؟ _از کجا انقد مطمئنی؟ "اگه بهم اعتماد کنی میتونم کمکت کنم جانگوک یکم مکث کرد و ترجیح داد چیزی نگه "بیین جیمین و بچش راه حل نیستن اونا فقط عذابن _چرا اون روز خودت کارشو تموم نکردی؟ " خب اون یه تهدید بود!!! _از من میخوای چیکار کنم؟ یونگی از کشوی میزش یه بطری کوچیک درآورد که مایع توش سبز رنگ بود. "بیا بگیرش _این چیه؟ " این یه سم قویه که باعث میشه جنین بمیره.... فقط این سم وقتی اثر میکنه که جنین چهار ماهگیشو رد کرده باشه. جانگوک با تعجب به مایه سبز رنگ نگاه کرد " فقط حواست باشه این سم کمیابه من خیلی تلاش کردم به دستش بیارم.... پس مراقب باش _باشه.... من دیگه میرم " با من در تماس باش _ فقط اگه تهیونگ بفهمه.... "نگران نباش نمیفهمه _باشه " جانگوک _بله؟ "اگه به تهیونگ چیزی راجب ملاقات با من بگی میدونی که چه اتفاقی میفته ؟ فکر نکنم دلت بخواد تهیونگ بفهمه همسر عزیزش وارد خونه ی دشمنش شده _داری تهدیدم میکنی؟ "نه این فقط یه توصیه بود.... ضمن اینکه فکر کنم تهیونگ خبر نداره تو بعضی وقتا کجا غیبت میزنه! یونگی با نیشخند گفت! _تو... تو... تو میدونی؟ "میتونی بری جانگوک مراقب خودت باش! _اگه تهیونگ چیزی از اون قضیه بفهمه " همه چی بستگی به خودت داره..... مطمئن باش اگه اون بچه بی سر و صدا بمیره هیچ اتفاقی نمیفته.
. . . . . . . . . . . .
جانگوک بطری سمو زیر خاک گلدون اتاقش مخفی کرد..... ترس از دست دادن تهیونگ دیوونه کننده بود چاره ای نداشت باید زندگیشو نجات میداد! جیمین تو یکی از تراس های عمارت نشسته بود شکمش کمی برآمده شده بود این نشون میداد که کوچولوی عزیزش داشت بزرگ میشد.... دستشو رو شکمش گذاشت میتونست حسش کنه..... حس اینکه یه موجود کوچیک تو شکمش پناه گرفته باعث شد لبخند بزنه. ×امیدوارم جات خوب باشه!..... ببخشید که خوب ازت مراقبت نکردم اما قول میدم تا وقتی که به دنیا بیای مراقبت باشم.... وقتی تو به دنیا بیای من باید ترکت کنم متاسفم کوچولو.... متاسفم که هرگز نمیتونی منو ببینی.... اما دیگه نمیذارم کسی بهت آسیب بزنه.... قول میدم.... حتی... حتی اگه به قیمت جونم تموم شه!
Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.
مینیونگی دوست بچگی تهیونگ بوده اماالاندشمن و رقیبشه بتا 27 ساله رایحه : بویچرم
Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.