جیمین با لباس خیس و بدن لرزون وارد حموم شد..... کم کم قطره های بارون تبدیل به برف میشدن و هوا سرد و سردتر.... همونطور که قلب تهیونگ هم بعد از یه دل سیر گریه حالا سرد سرد شده بود و جانگوک مثل دونه ی برف از چشمش افتاده بود!
تهیونگ با قدم های آروم خودشو به اتاق جیمین رسوند اما اون تو اتاق نبود.
+جیمین؟
×من اینجام
صدای ضعیف جیمین از حموم میومد تهیونگ با عجله وارد حموم شد و با دیدن امگا که لباساش خیس بودن و به خودش میلرزید تعجب کرد
+جیمین! چیکار کردی؟
×اینو باید از خودت بپرسی
+تو باید استراحت کنی جیمین این چه وضعیه هان؟!!!
×چطور تونستی اینکارو باهاش بکنی؟
+ اگه سرما بخوری چی؟!؟!نشنیدی دکتر چی گفت؟ گفت خطرناکه میفهمی خطرناک یعنی چی؟
×کوک حالش خوب نبود
+تو.... تو رفتی پیش اون؟
×هوا سرده سرش زخمی شده چطور تونستی؟
تهیونگ رفت سمتش و سعی کرد لباسشو از تنش دربیاره
×ولم کن
+چته تو؟ داری سنگ کیو به سینه میزنی؟ کسی که میخواست خودت و بچه هاتو بکشه
×دیدی که اینکارو نکرد دیدی که پشیمون شد
+جیمین تو بخاطر کار احمقانه ی اون روانی وضعیت خطرناکی داری!
آلفا انقدر بلند داد زد که رگ گردنش در حال انفجار بود و جیمین حس میکرد هر لحظه ممکنه دیوار های عمارت ترک برداره
×ببخشش.... خواهش میکنم... خودت میدونی اون به جز تو کسیو نداره تنهاست! اون شرایط سختی داره تحت درمانه باید کمکش کنی
+دربیار لباساتو سرما میخوری
×میشنوی چی میگم؟
تهیونگ منتظر موند تا وان پر بشه
×با توام
+این کله شق بودنت منو روانی میکنه جیمین چرا حرفمو گوش نمیدی
×لطفا ببخشش اون الان بیشتر از هر وقت دیگه ای بهت نیاز داره
+لباساتو درآر بیا بشین تو وان
×من نمیخوام بخاطر من همه چی خراب شه
+از این بعد میدونم چیکار کنم
×یه لحظه گوش کن بهم
+دارم دیوونه میشم با کارات..... چرا اصلا به فکر خودت نیستی
×من باهاش حرف زدم اون برگشته و الان تو اتاقشه لطفا بذار بمونه
+ لباساتو درمیاری یا درشون بیارم؟
جیمین داد کشید
×باشه نبخشش ولی اگه بازم بخوای بیرونش کنی منم از اینجا میرم و دیگه هیچوقت برنمیگردم
+جیمین
×نمیخوای تو این روزای سختی که داره کنارش باشی نباش ولی حق نداری جلوی منو بگیری من میخوام کمکش کنم
+تو نباید بهش نزدیک شی
×اون جانگوکه کسی که یه روز عاشقش بودی الانم هستی فقط داری وانمود میکنی که نیستی.... اون هیولا نیست قاتل نیست دشمنت نیست
تهیونگ بازم بی توجه به حرفای جیمین رفت سمتش و سعی کرد هودیشو از تنش دربیاره اما جیمین بازم مقاومت کرد
×این بچه ها به هردوتون نیاز دارن نمیخوام وقتی من نیستم اونا فقط یکیتونو داشته باشن
+من دیگه اونو نمیشناسم.... اگه تو میخوای اینجا بمونه باشه اما اینو بدون که برا من مرده!
×زمان همه چیو درست میکنه
+بذار کمکت کنم لباساتو دربیاری
×خودم میتونم انجامش بدم.... اون تو اتاقشه نمیخوای حداقل بهش سر بزنی؟
+هوا خیلی سرد شده خیلی باید مراقب خودت باشی
×اگه من نبودم اینجوری نمیشد
+درد نداری؟
×اون داغونه
+تمومش کن جیمین تموممش کن
تهیونگ داد کشید و جیمین خودشو به دیوار چسبوند
+اصلا میدونی چی بهم گذشته؟ میفهمی کسی که مثل چشات بهش اعتماد داری اعتمادتو بشکنه ینی چی؟
×ته!
+ده بار رفتم و اومدم تا بتونم یونگی عوضیو ببینم و فقط بگم چرا..... نبود که نبود رفته.... بازم بی خبر میدونی یونگی کیه؟ اون کسیه که مثل جانگوک میپرستیدمش بهترین رفیقم... اما اونم از اعتمادم سوء استفاده کرد.... چی ازم مونده جیمین ؟
جیمین آروم اشک میریخت
+همه چی آوار شده رو سرم همه چی.... اما از همه آزاردهنده تر تویی
جیمین با چشای اشکیش به تهیونگ نگاه کرد
+تو.... تو که همش میترسم اتفاقی برات بیفته
×تهیونگ آروم باش
+فکر میکنی نمیفهمم داری دردتو ازم مخفی میکنی؟
×نه.... اینطور نیست
+جیمین.... اگه.... اگه اتفاقی برات بیفته من... هیچوقت اون بچه هارو نمیخوام
تهیونگ اینو گفت و با عصبانیت از اتاق خارج شد.....یک هفته بعد
×نمیخوای بیدار شی؟
کوک با صدای جیمین چشاشو باز کرد
_برو خوابم میاد
×ارباب جوان؟
_جیمین گفتم برو
×میخواهید برایتان اندکی پماد تهیه کنم؟
جانگوک عصبی از جاش بلند شد و نشست
_باز اینو گفتی!
×لطفا گستاخی مرا ببخشید
_کتک میخوای؟
×قیافت شبیه کفتاری شده که یه هفته غذا نخورده
_جیمییییییییییییییییین
جیمین از جاش بلند شد و سعی کرد با قدم های بلند ولی با احتیاط از جونگوک دور شه
_وایسا بیینم
×مثلا میخوای چیکار کنی؟ بچه هات گروگان منن هیچ کاری نمیتونی بکنی
_بی مزززززه
×حالا که از تختت دل کندی بیا بریم یه چیزی بخوریم... آیییییییی لگد زد
جانگوک رفت نزدیک تر
_وقتی... وقتی لگد میزنه چه حسی داری؟
×حس اینکه کاش لگداشون میخورد تو صورت تو دلم خنک میشد
_از همون روز اول بلد نبودی بهم احترام بذاری
×لطفا منو ببخشید
_مسخره
×بیا بریم
_جیمین؟
×بله
_میشه..... میشه سرمو بذارم رو شکمت؟
×نه
_من میرم میخوابم اصلا
جانگوک وارد اتاقش شد و دوباره رفت زیر پتو.... چند لحظه بعد جیمین روی تختش نشست. پتورو از سرش کشید
×امشب جلسه ی مشاوره داری ساعت نه یادت که نرفته
جانگوک با ناراحتی گفت:
_نخیر
جیمین دستشو کشید رو شکم گرد و بانمکش
×بیا گوش کن ببین اون تو چه خبره
_نمیخوام
×برم؟
_جیمین
×بله
_تو... هیچی ولش کن
×بگو دیگه
_تو فکر میکنی تاتا منو میبخشه؟
×صدبار گفتم آره فقط باید بهش زمان بدی
_امیدوارم
×فعلا فقط باید رو درمانت تمرکز کنی
_میدونم
×ميگم.... دلم برای این بچه ها میسوزه آپاشون ازشون کوچیکتره
_جیمین اذیتم نکن
×زودباش گشنمه میخوام برم پایین یه چیزی بخورم
جانگوک سرشو آروم رو شکم جیمین گذاشت
_هیچ صدایی جز صدای قار و قور شکمت نمیشنوم
×خوبه یه ساعته میگم گشنمه ها
_میتونم صدای قلبشونو بشنوم اما ضعیفه
×چشم الان ولومشو زیاد میکنم
_اینجوری نمیشه بریم یه چیزی بخوریم
×چی شد یهو؟!! گشنت شد ؟ چه عجب
_بچه هام گشنشونه
×پس من چی
_شما؟
×بدجنس!
به پله ها که رسیدن جانگوک بدون هیچ فکری جیمینو بغل کرد
×چیکاررر میکنی ترسوندی منو
_تهیونگ نیست؟
×نه ولی زود برمیگرده..... کوک این چه کاریه منو بذار زمین
_میدونستی خیلی غر میزنی؟
جیمین از فاصله ی نسبتا نزدیکی که با جانگوک داشت معذب شد...... از اون فاصله به نظرش جذاب میومد کوک کسی بود که ازش متنفر بود کسی که بهش آسیب زده بود چطور چنین شخصی براش جالب شده بود؟ چرا نمیتونست نگاهشو از چشمای نافذ کوک برداره؟ این حس چی بود که انقدر قشنگ بود؟ این آرامش از کجا میومد!
جانگوک نگاش کرد....و جوری نگاهشون به هم گره خورد که اون گره به این زودیا باز نمیشد...
کوک رو پله ی آخر ایستاد و گفت :
_گفتم شاید پایین اومدن از این پله ها برات اذیت کننده باشه
و بعد جیمینو خیلی نرم و آهسته پایین گذاشت جیمین لبخند مهربونی زد اما نمیدونست چرا دیگه نمیتونست نگاه جانگوک رو تحمل کنه پس وارد آشپزخونه شد و صورت سرخ شدشو از کوک مخفی کرد.😁😁😁
سلام
😬😬😬
هیچی دیگه همین😬فردا گروگان آپ شه یا آخرین نفر؟؟؟؟
بهتون قدرت انتخاب میدم باز بگین نویسنده بده 😒
😅

ВЫ ЧИТАЕТЕ
innocent
Фанфикهمیشه نفر سوم رابطه شرور و بی رحم نیست..... گاهی وقتا کسی که وارد رابطه ی دونفر میشه از همه بی گناه تره..... ژانر: #امگاورس#امپرگ #درام#تریسام#عاشقانه #ویکوکمین#کوکمین#ویمین#تهکوک #vkookmin #vmin #vkook #jikook وضعیت:پایان یافته