Part 24 (happiness)

6K 668 82
                                    

_تو که هنوز آماده نشدی!
‌×میشه من نیام؟
_نخیر باید بیای
تهیونگ وارد اتاق شد کنار جیمین روی تخت نشست آروم موهاشو بهم ریخت و با لبخند گفت :
+میدونم از جنگل خاطره ی خوبی نداری اما... ایندفعه من و کوک کنارتیم
_ما مراقبتیم جیمین نگران نباش
×باشه الان آماده میشم
......
جیمین نفس عمیق کشید و دستشو دور بازوی جانگوک حلقه کرد
تهیونگ درو باز کرد هوای بهار به بینیش خورد..... همه چیز زیباتر شده بود آفتاب با شدت هرچه تمام تر می تابید
×خیلی قشنگه
تهیونگ کنار جیمین قرار گرفت دستشو با گرمی فشرد و سه نفری هم قدم شدن
+میخوای کولت کنم؟
×نه خودم میتونم راه بیام
_تاتا اذیت نمیشه قدم بزنه؟
+نه از دکترش پرسیدم گفت یکم پیاده روی براش خوبه
_ سبد میوه هارو برداشتی؟
+اره عزیزم برداشتم
_جیمین خوبی ‌؟ چرا هیچی نمیگی؟
جیمین به جانگوک نگاه کرد و بعد از مکث کوتاهی گفت :
×صدای رودخونه رو میشنوم
تهکوک همزمان جیمینو بغل کردن و سعی کردن آرومش کنن
+جوجه ی من تا زمانی که من اینجام نمیذارم هیچ اتفاقی برات بیفته
_به ما اعتماد کن جیمین
×معذرت میخوام نمیخوام انقدر ضعیف باشم ولی دست خودم نیست
+حق داری جیمین ولی درستش میکنیم
کم کم به رودخونه رسیدن آب رودخونه زیادتر شده بود و به لطف بهار همه چیز رنگ داشت....... نسیم خنکی لای برگ درختا میپیچید..... عطر گل ها بی نظیر بودن.... همه چیز زیبا بود.
+بیاین دراز بکشیم
_جیمین اذیت نشه؟
‌× هر دو ثانیه یه بار اینو میگی
کوک با لب و لوچه ی آویزون گفت:
_خب نگرانتم
+وقتی من اینجام نگران چی هستی؟
اینو گفت و دراز کشید و چندبار آروم رو سینش زد
+جیمینا بیا که جات اینجاست بیا
جیمین پوکر نگاش کرد و گفت:
‌×میخوام رو چمنا بخوابم
بعد روی چمنا دراز کشید
کوک خندید
_ بدجوری ضایع شدی تاتا
+تو بیا جونگوکم بیا جای همیشگیت دراز بکش
_من میخوام پیش جیمین دراز بکشم
اینو گفت و کنار جیمین دراز کشید
+پس من برگردم عمارت
×تو بری پشتمون به کی گرم باشه؟!
تهیونگ لبشو گاز گرفت و لبخند زد
جیمین به آسمون آبی نگاه می‌کرد به ابرهای سفید...... پرنده های در حال پرواز
_به چی فکر میکنی جیمینا؟!
×به آینده به بچه ها
تهیونگ به طرف جیمین برگشت دستشو رو شکمش گذاشت
+اونا الان هفت ماهشونه برای دیدنشون لحظه شماری میکنم
_منم همینطور
×امیدوارم همه چیز خوب پیش بره
+نگران نباش جیمین همه چیز خوب پیش میره
‌×من تازه به دستتون آوردم بعد همه ی اون اتفاقات تازه دارم میفهمم زندگی یعنی چی
_بعد از اینکه بچه ها به دنیا اومدن جشن میگیریم همه رو دعوت می‌کنیم و تورو به همه معرفی می‌کنیم
×اما ممکنه خیلی براتون بد شه
+دیگه هیچی جز خودمون مهم نیست
_من حتی..... میخوام پدر و مادر خودمم دعوت کنم
+واقعا؟
_اره میخوام بهشون نشون بدم چقدر خوشبختم!
+کوک؟
_هوم؟
+قیافه ی یکیو تصور کن
_کی؟
+ایمو (خاله)
_اوه حتی نمیخوام تصورش کنم
×اون کیه؟!!!
+من یه خاله دارم خواهر ناتنی مادرمه....اون تنها کسیه که آمَ خیلی باهاش راحته و همه چیو بهش میگه
جیمین با قیافه ی کنجکاو فقط گوش می‌کرد
_خوبیش اینه که اینجا زندگی نمیکنه گوانگجو زندگی میکنه
×چرا میگی خوبیش اینه؟
+چون اون خیلی بداخلاقه
_سختگیر و کم حرفم هست
+هیچکس جرات نداره بهش چیزی بگه اون بزرگترین شخص خاندان ماست همه بهش احترام میذارن
_همیشه هم وقتی یه جا میره یه عالمه خدمه و بادیگارد با خودش میبره
+فکر میکنه ملکه ی قصره!
_نه اون شبیه مادر پادشاه
+از اون مادرایی که بخاطر جاه و مقام حتی پسرشونو قربانی میکنن
×چه ترسناک
_ ولی دلم براش میسوزه اون خیلی تنهاست
‌×چرا؟
+شوهرش سالها پیش مرد یون ایمو یه پسر آلفا داره پسرش با یه امگای نر ازدواج کرد و بچه دار شد اما...
×اما چی؟
_متاسفانه اون نوشو هم از دست داد
‌×وای نه.... چطوری؟
+اون وقتی چهار سالش بود تو یه سانحه ی آتش سوزی مرد
جیمین نمیتونست جلوی اشکاشو بگیره
×این خیلی ناراحت کنندس
_جیمینا گریه نکن
کوک اشکای جیمینو پاک کرد
+نباید این چیزارو برات تعریف میکردیم ببخشید عزیزکم
×نه نه اشکالی نداره فقط خیلی دلم براش سوخت اون آدم حق داره کم حرف و بداخلاق باشه
_اره همینطوره حالا دیگه گریه نکن
+بیاین یکم خوراکی بخوریم پسرامم گرسنشون شد
_باشه
×آییییییی
+وای چی شد؟
_تاتااااااا وقتشهههههه
×آخ.... اوف
تهیونگ و کوک دستپاچه بلند شدن با نگرانی سعی می‌کردن به جیمین کمک کنن
×ولم کنید بابا
‌‌‌‌+جیمین آروم باش عزیزم من اینجام
×اه مورچه ی لعنتی پیداش کردم ای پشتم
جانگوک پوکر شد و به تهیونگ نگاه کرد....ته دست به کمر وایساد و به افق خیره شد
_یاااااا جیمینا
جیمین از شدت خنده نمیتونست حرف بزنه
+اینکارا چیه میکنی؟
امگا همچنان میخندید از خندیدن زیاد تعادلشو از دست داد.... نزدیک بود از پشت بیفته که تهیونگ گرفتش..... جیمین از نگاه کردن به چشمای ته خجالت کشید و نگاهشو دزدید
ولی تهیونگ تشنه ی نگاه کردن به اون بود...محکم لپ جیمینو گاز گرفت
×آییییییی تهیونگااااا
کوک بهشون نزدیک شد و جای گاز تهیونگ رو بوسید
_ناراحت نشو عزیزم تهیونگ کلا وحشیه
+مثل اینکه توام هوس کردی گازت بگیرم کوک
_نه سروررررررم خیلی ممنونم!
..........
بعد ازظهر شده بود و اونا هنوز تو جنگل بودن جیمین انقدر چیزای مختلف خورده بود که حس می‌کرد داره بالا میاره
_جیمینی بیا این سیبو برای تو درست کردم
×من دیگه جا ندارم کوک
+شاید دلش هندونه میخواد
×نه همه ی هندونه هارو خوردم دیگه نمیتونممممم
_کاش خوراکی های بیشتری می‌آوردیم تاتا
+پس برگردیم عمارت
‌×صدای منو نمی‌شنوین؟ میگم گشنم نیست شبیه توپ شدم ولم کنین
_جیمینا این اخریو هم بخور دهنتو باز کن بگو آاااااااا
×من از دست شما دو نفر کجا فرار کنمممممم
با دادی که جیمین زد هردوشون خشک شدن!
+تووو..... چه قدرت صدای وحشتناکی داری.... آه قلبم!
_گریم گرفت!
×هیسسسسس گریه کنی کتک میخوری
+بیاین بریم تا شب نشده
×بریم
_سیب... نمیخوری.... ؟!
کوک اینو گفت و با نگاه خشمگین جیمین مواجه شد.... بعد سعی کرد خودشو لوس کنه
_جیمینااااااا اونجوری نگام نکن
×راه بیوفت زودتر
_جمینیااااااااااا
جیمین با دیدن جانگوکی که شبیه یه خرگوش لوس دنبالش میومد خندش گرفت
_خندیدی
×نخیر
+منم دیدم خندیدی
‌×آی خسته شدم چرا راهمون انقدر طولانی شد
تهیونگ بلافاصله بعد از شنیدن این حرف جیمینو از روی زمین بلند کرد
×تهیونگا خودم میتونم بیام
کوک موهای جیمین رو نوازش می‌کرد و با لبخند یه قدم عقب تر از اونا راه می‌رفت
+آه فکر کنم بچه هامون خیلی تپل باشن
_چطور؟
+کمرم داره میشکنه جیمین کی انقدر سنگین شدی
×بس که بهم میوه دادین!
با این حرف هر سه تاشون خندیدن و راه خوشبختی رو با خوشحالی طی کردن...... آسمون هم شاهد عشقشون بود همه چیز نورانی و زیبا بود مثل بهار......

*********************************************   یه سوال؟! شما دوست دارین جیمین خودش به بچه هاش شیر بده یا نه؟🤔🤔 (امگای نر قدرت شیر دهی داره ولی ویژگی های زنونه نداره)

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


*********************
**************
*******
***
یه سوال؟!
شما دوست دارین جیمین خودش به بچه هاش شیر بده یا نه؟🤔🤔
(امگای نر قدرت شیر دهی داره ولی ویژگی های زنونه نداره)

♥️🍉

innocent Where stories live. Discover now