یونگی ماشینو تو جایگاه مخصوص پارک کرد و بعد به کمک تهیونگ رفت تا پیادش کنه اما ته هنوز دل چرکین بود
+به من دست نزن!
یونگی بدون هیچ حرفی چند قدم عقب رفت جیهوپ و جانگوک دو طرف تهیونگ ایستادن و بهش کمک کردن تا راه بیاد اون هنوز قادر نبود به خوبی حرکت کنه.
وارد فضای دلگیر بیمارستان شدن هرکسی به کاری مشغول بود اما تهیونگ دلش میخواست هرکسی که تو بیمارستان هست دست از کارش بکشه و بهش بگه جیمین حالش خوبه
با دیدن دکتر چان نور امیدی تو دلش شکل گرفت
+دکتر چان
چان عینکشو روی چشمش تنظیم کرد
-خوشحالم میبینمت
+جیمین!
-از این طرف بیاین
همگی به دنبال دکتر چان رفتن جانگوک تو هر قدمی که برمیداشت آرزوی مرگ میکرد
با باز شدن در اتاق با یه فضای مجهز و فوق پیشرفته مواجه شدن جیمین بین سیم های مختلفی که بهش وصل بود گم شده بود صدای ضربان قلب جیمین فضارو احاطه کرده بود و تپش های قلبش روی صفحه ی مانیتور دیده میشد....
تهیونگ طاقت نداشت سرپا بمونه دیگه نمیتونست تحمل کنه تعادلشو از دست داد اما دکتر چان به کمکش اومد و سعی کرد اونو روی مبلی که نزدیک بیمار بود بشونه جانگوک گریه شو از سر گرفت یونگی به جیهوپ اشاره کرد و جیهوپ گفت:
£ما میریم تو سالن منتظر بمونیم
و بعد اتاقو ترک کردن تا تهکوک با جیمین خداحافظی کنن!
تهیونگ عین مجسمه خشکشده بود و نگاهش از روی جیمین برداشته نمیشد جانگوک کنارش نشست و دستشو روی پای تهیونگ گذاشت. حال هیچکس خوب نبود
-اگه یونگی یکم دیرتر میرسوندش بیمارستان همه چی تموم میشد
تهیونگ بدون هیچ حالت و احساسی تو صداش گفت؟
+کی بهوش میاد ؟
-ببینین وقتی جیمین رسید بیمارستان وضعیتش خیلی وخیم بود اما ما تونستیم با موفقیت جراحیش کنیم و خطر اصلی رو رفع کنیم ولی.....
+ولی چی.....؟
*فقط ده درصد امکان داره بهوش بیاد و این از نظر پزشکی یعنی مرگ
جانگوک با حرص گفت:
_اون هنوز نفس میکشه چطور میتونی این حرفو بزنی
-به کمک دستگاه نفس میکشه!
تهیونگ با همون قیافه ی جدی و بی احساس گفت:
+پس اون مرده !
-هنوز نه ولی از لحاظ پزشکی امیدی نیست
جانگوک از خونسردی تهیونگ تعجب کرد
_چی دای میگی تو چت شده ؟
تهیونگ بلند شد و درحالی که سخت قدم میزد خودشو به تخت رسوند
+دکتر چان لطفاً مارو تنها بذارین
-بله حتما
چان بیرون رفت و درو بست تهیونگ به جیمین که با آرامش خوابیده بود نگاه کرد
+جیمین وقت خداحافظیه !
جانگوک با عصبانیت اشکاشو کنار زد و گفت :
_هیچ میفهمی چی میگی اون برمیگرده
تهیونگ بی توجه به کوک ادامه داد
+من دیر شناختمت و زود از دستت دادم
_تهیونگ من نمیذارم اون دستگاهارو ازش جدا کنن من نمیذارم
+ممنونم از هدیه های قشنگت ممنونم که دو تا پسر سالم به ما دادی
جانگوک به سمت تهیونگ اومد به بازوش چنگ زد.
_چطوری دلت میاد این حرفارو بزنی چطور میتونی انقدر راحت باهاش خداحافظی کنی
تهیونگ با عصبانیت بازوشو از دست کوک بیرون کشید
+چطوری میتونم ؟ همونطور که اون تونست همونطور که با بی تفاوتی چشاشو بسته و هیچ واکنشی نشون نمی ده
جانگوک بهت زده فقط به ته نگاه میکرد
+میفهمی جیمین ؟میشنوی صدامو؟ با توام! تو بدترین موجود روی زمینی سنگدل ترین پاپای دنیایی ......من به جهنم کوک به جهنم فکر نکردی اون بچه ها بهت نیاز دارن ؟ وقتی بزرگ شن چی باید بهشون بگم؟ بگم پاپاشون ترکشون کرد راحت چشاشو بست و رفت ؟ تو اینو میخوای ؟
جانگوک دستشو رو سرش گذاشته بود و به موهاش چنگ میزد
+ازت متنفرم پارکجیمین ...متنفرم که انقدر راحت دل میکنی
تهیونگ اینو گفت و از اتاق خارج شد جانگوک به جیمین نزدیک شد دستشو روی سرش کشید
_جیمین تو قول دادی همه چیو درست کنی اما همهچیز خراب شده چرا بلند نمیشی چرا چشماتو باز نمیکنی...منم کوک همونی که همش دلت میخواست سر به سرش بذاری ....چرا دیگه نگام نمیکنی چرا جیمین چرا.....
با شکستن بغضش بلند بلند گریه کرد میون گریه هاش گفت:
_بهت نیاز دارم جیمین .....من تنهایی از پیش برنمیام مگه قرار نبود بچه هارو سه تایی بزرگ کنیم جیمین من نمیتونم بدون تو نمیتونم ادامه بدم
دکتر چان کوک رو از تخت جیمین جدا کرد و از اتاق بیرون برد و درحالی که سعی میکرد آرومش کنه گفت:
-لطفاً آروم باشین.....امروز یا فردا دستگاه هارو جدا میکنیم
_نه من اجازه نمیدم
-اما ....
_اون هنوز نفس میکشه من اجازه نمیدم
یونگی پیش قدم شد و گفت :
*دکترچان بهتره دست نگه دارین و چند روزی بهشون فرصت بدین ......تهیونگ صبر کن
تهیونگ با عجله لنگان لنگان به طرف در خروجی میرفت
دکتر چان سرشو تکون داد
-باشه صبر میکنیم
.
.
.
.
.
.
.
.
![](https://img.wattpad.com/cover/294405905-288-k401569.jpg)
YOU ARE READING
innocent
Fanfictionهمیشه نفر سوم رابطه شرور و بی رحم نیست..... گاهی وقتا کسی که وارد رابطه ی دونفر میشه از همه بی گناه تره..... ژانر: #امگاورس#امپرگ #درام#تریسام#عاشقانه #ویکوکمین#کوکمین#ویمین#تهکوک #vkookmin #vmin #vkook #jikook وضعیت:پایان یافته