Part 3

604 66 5
                                    

هری میخواست سر صحبت رو با اسکای باز کنه اما نمیدونست که باید چی بگه
ه: عا...موهات خیلی قشنگه
اس:شروعه خوبی بود، ممنون
ه: عاو..من زیاد اجتماعی نیستم
اسکای پوزخند زد
ه:چرا میخندی؟
اس: بهت نمیخوره
ه: چطور!
اس:تو دنیای من هری پاتر یه آدم جنگجوعه
ه:ببین میدونم راجب من جی فکر میکنی اما باور کن اگه مجبور نبودم با هیچکس نمیجنگیدم
اس:اوهوم.شاید درست بگی
به در خوابگاه دخترا رسیده بودن و اسکای باید از هری خداحافظی میکرد.
اس: ممنون که منو رسوندی
ه: فکر میکنم بتونیم دوستای خوبی باشیم
اسکای لبخند تلخی زد : شب بخیر
هری از این برخورد اسکای متعجب بود ولی ترجیح داد برگرده به خوابگاهش. فردا صبح شد و هری و رون به سالن غذاخوری اومدن و اسکای و هرماینی رو دیدن که در حال بحث کردن و خندیدن بودن
ه:خانما راجب چی حرف میزنین؟
هرما: هری من نیمه گمشدم رو پیدا کردم
ه:جانم؟
هرما: اسکای راجب همه چی میدونه اون تمام کتابایی که من خوندم رو خونده
ه:چه جالب
دستش رو جلوی دهنش گرفت و با صدای آروم رو به اسکای گفت
ه: مرسی که بعد مدت ها نجاتمون دادی ما هیچی از حرفاش نمیفهمیم
اسکای به لبخندی اکتفا کرد و شروع کرد به غذا خوردن . حتی رون هم متوجه تغییر موودش شد.
رون: خوشحالم که بالاخره یکیو پیدا کردی هرماینی
رون با تمسخر گفت و شروع کرد به غذا خوردن
هرما: اینو قبول کن که اسکای خیلی بیشتر از شما میدونه اون همه کتابای مورد علاقمو خونده و شما حتی کتاب های درسیتونم نمیخونید
رون: تویی که همیشه سرت تو درسه
هرما: من کتاب متفرقه هم میخونم رون نمیدونی بدون
رون: اوه جدی ؟ رمان مورد علاقت چیه؟ غیر درسی؟
اسکای و هرماینی: ربه کا
هردوتا باهم گفتن و همه به اسکای نگاه کنن
هرما: از کجا میدونستی ؟
اس: نمی‌دونم ، این کتاب مورد علاقه خودمه
هرما: بفرما اینم یه دلیل دیگه که این دختر نیمه گمشده منه
رون قیافشو کج کرد و ادای هرماینی رو در آورد . اسکای خندید و رون از رو حرص جوابشو داد
رون: پس بلدی بخندی
ه: رون
هری آروم گفت تا به رون هشدار بده
اس:بلدم بخندم، فقط چیز خنده داری نمیبینم
رون: من برات خنده دار بودم؟
اس: همیشه برام خنده داری
رون: فقط دو روزه که منو میشناسی
هرما: هوف رون، تمومش کن
رون: فقط برام جالبه که بدونم
اس: میدونم. به نظرت عجیب غریبم؟
رون: صادقانه، اره چون هنوز هیچی بهمون از خودت نگفتی
اس: قابل درکه. هرچی میخای بدونی رو بپرس تا جواب بدم
رون: چطوره با معرفی کردن خودت شروع کنی؟ از کجا اومدی ؟ چطوری اینجایی؟
اس: اسمم رو که میدونی. راجب محل زندگیم قبلا به هری توضیح دادم ، اهل سرد ترین دنیام
رون: هن؟
هری دستی به صورتش کشید و زمزمه کرد
ه: اهل روسیه ست
رون: خانوادت چی؟
اسکای سکوت کرد و به رون زل زد . هرماینی با چشماش بهش فهموند که قراره بکشتش.
اس: خانوادمو تو یه حادثه از دست دادم.
رون: اوه...من متاسفم نمیخاستم ناراحتت کنم
اس: مشکلی نیست. باید برم برای کلاس آماده شم
از سر میز بلند شد
هرما: اسکای لطفا صبر کن
اسکای لبخند گشادی به هرماینی زد و رفت
هرما: تو چه مرگت شده؟
رون: من فقط سوال پرسیدم
هرما: شاید بعضی اوقات باید سرت تو زندگی خودت باشه
هرماینی با عصبانیت از سره میز‌بلند شد و رفت.
رون: من که چیزی نگفتم بابا
ه: هی پسر...زیادی روی کردی.
رون: نمیبینی باهامون چطور رفتار میکنه؟ تازه دو روزه اینجاست
ه: واضحه که دختر آسیب دیده ایه. زخمه رو چشمش هم مدرکی برای حرفمه. باید بهش زمان بدیم
رون: خوشم نمیاد که اینقدر به هرماینی میچسبه و با ما مثه سگ رفتار میکنه
ه: کاری نداره که
رون: ندیدی چطور نادیدمون میگیره؟
ه:ببین اگر واقعا هرماینی رو دوست داری بهتره بهش بگی و این مسخره بازیا رو کنار بزاری و پیشنهاد میکنم از دل اسکای در بیاری.
رون: خب حالا
رون عصبی لقمه هارو میبلعید . هری خندش گرفت و تا خواست ادامه غذاشو بخوره نگاهش به رو به روش به میز اسلترین افتاد و دراکو رو دید که با لبخند نگاهش میکرد . با چشماش بهش خندید و غذاشو خورد.
کلاس معجون سازی شروع شد .
اسنیپ: صفحه ۷۴۵
بچه ها کتابو باز کردن و با کلمه معجون ترس مواجه شدن
اسنیپ: کی میدونه این‌ معجون چیه؟
هرماینی دستشو رو بالا آورد و طبق معمول اسنیپ اهمیتی نداد
اس: معجونیه که در زمان قدیم برای بازجویی استفاده میشده. هرکس بخورتش بزرگ‌ترین ترسش بر ملا میشه
اسنیپ به سمت اسکای برگشت و رو به روش نشست
اسنیپ : دوشیزه پاتروی تازه وارد ، تو کلاس من همه با اجازه گرفتن حرف میزنن
اس: ظاهرا به دخترای کلاس اهمیت نمیدید چون هرماینی دستش بالاست
اسنیپ به هری که با چشمای گرد شده به اسکای زل زده بود نگاه کرد و گفت
اسنیپ : ۵۰ امتیاز از گریفیندور کم میشه بخاطر حاضر جوابی دوست جدیدمون... ۵۰ امتیاز دیگه بخاطر یادآوری مکالمه ی مشابهی که سال اول با شما داشتم مستر پاتر
رون:عالی شد
اسنیپ : به علاوه ۱۰ امتیاز بابت جوابت
هری به اسکای نگاه کرد و با چشماش بهش فهموند که بهش افتخار میکنه که جلوی اسنیپ در اومده
اسنیپ : جدا از دلقک بازی گریفیندور امروز باید این معجون رو درست کنید. هرکس بهترین معجونو درست کنه میتونه به انتخاب خودش به یکی از دانش اموزا بده تا بخورتش‌
اسنیپ گفت و بچه ها شروع کردن به ساخت معجون.

میو میو^^ روزی دوتا پارت میزارم

Darkest Where stories live. Discover now