Part 11

363 43 8
                                    

دراکو رو صندلی نشست و نفس نفس زد
درا: من استرس دارم، من نباید اینطوری رفتار میکردم ، من زیاده روی کردم
اس: آروم باش ، این چیزی بود که میخاستی
درا: من نمیخاستم قلبشو بشکنم
اس: اما اون قلب تورو شکست یادت نمیاد جینی رو بوسید؟ اون بهت خیانت کرد
ه: هی هی هی بس کن دختره ی بچ
هری با سرعت به طرف اسکای میومد و هرماینی و رونم پشتش میومدن . هری به اسکای رسید و چوب دستیش رو زیر گلوی اون گرفت و به دیوار چسبوندش
ه:تو داری یه غلطی میکنی و بهتره برای من توضیح بدی که چرا این اتفاقا میوفته
اس: حدتو بدون هری پاتر
ه: تو باید حدتو بدونی بچ ، اینطور که بوش میاد داری تمام تلاشت رو میکنی که عالم و ادمو با من دشمن کنی. دلیل اینکار چیه؟
اس: تو به اندازه کافی منفور هستی نیازی نیست من تلاش کنم
ه: تو ...بهم توضیح بده برای چی با این میگردی؟
رو به دراکو کرد و گفت
درا: از وقتی پاترا ویزلیا رو میبوسن
ه: متوجه هستی که اون باعث این سو تفاهمه؟ من جینی رو نبوسیدم
رون دستشو گذاشت رو چشمش و نفس عمیق کشید
رون: واقعا این بحثو دوست ندارم
درا: منظورت چیه هری ؟
ه: اون به جینی گفت که اینکارو کنه. همونطور که به هرماینی گفته من مخالف رابطشم با اینکه خودت میدونی من چقدر خوشحال بودم از اینکه باهمن ، راجب اینا بهت گفتم دراکو یادته؟ اونوقت تو فکر کردی به همین‌راحتی رهات میکنم؟ راجب من چی فکر کردی؟
هرما: از کی تاحالا با مالفوی درد و دل میکنی؟
هری که تازه متوجه شده بود چیو لو داده عصبی به اسکای نگاه کرد و اون با نیشخند یه تای ابروشو داد بالا
اس: توضیح بده هری پاتر راستگو
هری سکوت کرد ‌و دندوناشو رو هم فشار داد
اس: هری و دراکو یک ساله باهمن، اینو میدونستی هرماینی عزیزم؟
هرما: وات؟
رون: این چه سمی بود شنیدم. هری؟
ه: ما تو‌جنگیم هرماینی و این واضحه که لوسیوس مالفوی طرف ما نخواهد بود، اگر این موضوع برملا میشد جون من و دراکو در خطر بود
هرما: اما ، مگه به من اعتماد نداشتی؟
ه: بعضی اوقات بحث اعتماد نیس هر، بعضی اوقات باید از تنها کسایی که برات موندن حفاظت کنی
اس: بولشیت
اسکای خنده عصبی کرد و گفت
ه: اما تو ... باید توضیح بدی چرا اینکارو میکنی ؟ چرا از من متنفری
اس: میخای حقیقتو بدونی پاتر؟
ه: میخام بدونم
اس: چون تو تنها خانوادمو کشتی
ه: چ...چی؟
اس: تو پدرمو کشتی هری پاتر
ه: این حقیقت نداره ، من حتی پدرتو نمیشناسم
اس: تو پدرمو میشناسی، تو باهاش ازدواج کردی
ه: نمیفهمم چی میگی این مزخرفات یعنی چی
اس: من از آینده میام ، از سال ۲۰۲۲ ، تو با دراکو ازدواج کرده بودی و من حاصل ازدواجتونم
رون: من نمیفهمم چی میگه یا واقعا نامفهوم حرف میزنه؟
اس: واضحه رون، برات سوال نشده که چرا میگم از دنیای شما نیستم؟ به جمله هام دقت کن اهل سرد ترین دنیای ممکنم، تو دنیای من فلانه. تو دنیای من بیساره شما فقط زیادی احمقین که نمیفهمین
هرما: من فکر میکردم که یه پیشگویی. اما تو ...تو
اس: باور کن باهات مشکلی ندارم هرماینی، تو و رون بهترین دوستا تو دنیای منین. اما تو دنیای من یا اصطلاحا تو زمان من این پسر پدرمو کشته و من به زمان شما اومدم تا جلوی این فاجعه رو بگیرم . تو و دراکو نباید باهم باشین .
درا: اما این چطور ممکنه؟ اصلا...اصلا تو چطور به وجود اومدی ؟
اس : تو چه سالی هستیم پدر ؟
دراکو که با کلمه پدر خیلی راحت نبود شوک زده گفت
درا: سال ۲۰۰۷
اس: تو و هری سال ۲۰۰۸ منو به کمک جادو به وجود آوردین.
هرما: این یعنی، تو جادو زاده ای؟
رون: یکی به منم توضیح بده یعنی چی
هرما: یک نوع جادوی سیاه وجود داره که اگر دو جادوگر بالغ و توانمند باهم و در یک زمان اسپلش رو اجرا کنن میتونن یک موجود جدید بسازن، به اون موجود میگن جادو زاده یعنی از پدر و مادری متولد نشده بلکه یک روح قدرتمنده که فقط به چشم باقی افراد دارای کالبده
ه: در واقع یعنی جسم نداره؟ چطور ممکنه؟
هرما: نه همه چیشون مثله ماست فقط برای ما ملموس نیست
درا: باورم نمیشه ... این چطور ممکنه
اسکای سمت دراکو رفت و در آغوشش گرفت
اس: من فقط میخاستم ازت محافظت کنم ، من نمیخام از دستت بدم پدر
ه: من دراکو رو کشتم؟ تو این صحنه رو دیدی؟
اس: به وضوح، این زخم رو صورتم یادگاری خودته
دراکو درحالی که سرشو تو دستاش گرفته بود پاشو عصبی تکون میداد و همه شوک زده به اسکای گوش میدادن
ه: من نمیخام اینکارو کنم دراکو، من عاشقتم باور کن همچین چیزی از من برنمیاد
اس: بهش نزدیک نشو
ه: ساکت شو ، اصلا از کجا بدونم راست میگی؟
اسکای عصبی چشماشو بست و نفس عمیق کشید
اس: بهت اثباتش میکنم
اسپلی رو زمزمه کرد و آنا رو احضار کرد. صدایی به صورت مجازی تو اتاق پیچید
ا: قرار نبود جلوی جمع احضارم کنی
اس: قرار نیست چیزی رو بعد این مکالمه به یاد بیارن
هرما: چی!
اس: متاسفم هرماینی اما این به نفع همست ، انا ازت میخام صحنه مرگ دراکو رو بهش نشون بدی
ا: با کمال میل
دریچه ای رو هوا وا شد و میشد از داخلش تصویر اسکای رو دید که تو اتیش گیر افتاده
(تصویر داخل دریچه)
اس: باباااا
درا: عزیزم هیچی نیست، اگر هری پیدات کرد از این بنوش ، این یه معجونه که اگر بمیری نجاتت میده چون یک روح جدید بهت میده
اس: اما تو از این خوردی؟
درا: خوردم عزیزم، حالا توام باید بخوری ، سعی کن هری پیدات نکنه، اگر اتفاقی برام افتاد بدون دوست دارم
اس: قرار نیست اتفاقی برات بیوفته
همدیگرو بغل کردن که صدای انفجار شنیدن و کسی که اسم اسکای رو بلند فریاد میزد.
اس: بابا، من نمیخام بمیرم
درا: این اتفاق نمیفته
در خونه منفجر شد و اسکای و دراکو به گوشه ای پرتاب شدن
ه: اینجایی کوچولو
درا: ازش دور بمون
ه: من ازت دستور نمیگیرم ددی
درا: هری، به خودت برگرد، اون دخترمونه
ه: من با تو نسبتی ندارم و اونم دختر من نیستتتت
هری فریاد کشید و نصف صورتش سیاه و چروکیده شد و چشماش قرمز شد
درا: هری میدونم که تحت تاثیر جادوی سیاهی اما ازت میخام به خودت برگردی عزیزم، تو هنوز هری پاتر منی، من عاشقت شدم، ما تو هاگوارتز ازدواج کردیم یادت میاد لاو؟
ه: ماعاشق هم بودیم؟
درا: معلومه عزیزم... من هنوزم عاشقتم
هری به نظر آروم تر بود . اسکای ک تازه بهوش اومده بود سرفه ای کرد و نظر هری رو جلب کرد
ه: اون با من اینکارو کرد
درا: نه هری اون اینکارو نکرده، جادوی سیاه رو هرکس یه نوع تاثیر داره. برگرد پیشم عزیزم قول میدم درستش کنم
ه: اگر مجبور بودی بین من و اون انتخاب کنی چی ؟
درا: من انتخاب نمیکنم ، من جفتتونو نجات میدم
ه:مثل همیشه ضعیفی ،اواکادورا
اس: نههههههه
دراکو زمین افتاد و جون داد
اس: بابا نههههه
اسکای به سمت دراکو اومد و جسم بی جونش رو تکون داد
اس: بابا خواهش میکنم. بابا
اسکای گریه میکرد و زجه میزد. هری بهش نگاه میکرد و نیشخند میزد
ه: نوبت توعه
اسکای بلند شد تا به هری حمله کنه که هری با اسپلی بهش حمله کرد و روی صورتش زخمی به جاگذاشت. چشم اسکای در حال خون ریزی بود و فریاد میزد
اس: تقاص اینکارتو پس میدی
بادی کنار اسکای شروع به وزیدن کرد و در کسری از ثانیه از جلوی چشمای هری غیب شد
ه:چه اتفاقی افتاد؟ کجا رفت؟

Darkest Where stories live. Discover now