Part 16

311 36 1
                                    

هری آماده بود اما قرار نبود با کسی به جشن بره پس جلوی در اتاق رون منتظر موند تا باهم برن
ه: هی، این چیه پوشیدی؟
رون خجالت زده از پشت در اومد بیرون و هری سعی کرد نخنده
ر:خیلی افتضاحه؟
ه:نه نه
هری دستشو رو شونه رون گذاشت و لباشو به داخل کشید تا نخنده
ر: شاید هرماینی دوسش داشته باشه 
ه:با حقیقت کنار بیا مرد ، شبیه دلقکای دهه ۴۰ شدی
ر:ازت بدم میاد پاتر
هری منفجر شد .
ه:منو ببخش ولی این افتضاحه امشب قراره بدجوری سوژه شی ، هی با توام ب چی نگاه میکنی؟
هری به صورت رون نگاه کرد که مات و مبهوت به رو به رو نگاه میکنه اونم برگشت و خط نگاه رون رو دنبال کرد و متوجه هرماینی شد که از پله ها پایین میاد و یه لباس قرمز تنگ که با نگین طراحی شده و وسطش یع چاک داره و پاهای ظریف و باریک هرماینی رو نمایان میکنه.
ر: اون واقعا...واقعا قشنگ شده
ه:ارهههههه...داداش قبول باشه
ر:هی
رون تهدید امیز گفت و هری دستاشو به نشانه تسلیم بالا آورد
هرما:اقایون؟ چطور به نظر میرسم؟
ه:حق
رون با چشماش به هری یک هشدار جدی داد و اون جملش رو تصحیح کرد
ه: حقیقت...اره حقیقت اینکه خیلی زیبا شدی
هرما: مرسی هری، تو امشب با کی میری راستی؟
ه: هیچکس ، تنهام
ر: داداش کار نداری؟ میخام با زنم اختلات کنم
رون میخاست سریعتر هری رو دک‌کنه هری هم وقتی متوجه شد میدانو براش خالی کرد و با یه خدافظی پله هارو پایین اومد و به سمت سالن رقص رفت. با چشماش دنبال دراکو میگشت اما پیداش نمیکرد.
پ: هی پاتر، میدونم دنبال کی میگردی داره با اون اسکای چندش میاد نگران نباش برنامه رو که میدونی
پانسی در حالی که از کنار هری رد میشد گفت
ه:سلام پانسی اره میدونم ممنون خبر دادی
هری تشکر کرد و یه گوشه نشست .مهمونی شروع شده بود و همه آماده رقص بودن و هنوز دراکو به سالن نیومده بود.
هرما: هری نزدیک باش ظاهرا رقص هماهنگ شدست تو اوج آهنگ یار ها عوض میشن و میتونی با بغل دستیت برقصی
ه: اما من بلد نیستم برقصم
هرما: فقط هرکاری می‌کنیم تکرار کن.
هری باشه ای گفت و رقص شروع شد هری دراکو رو دید که با دو با اسکای به سمت پیست رقص میاد. آهنگ شروع شد وهمه شروع به رقصیدین کردن. هری حتی نمیدونست دختر رو به روش کیه ه: سلام
_سلام رقص هنوز شروع نشده و تو پاتو رو پام‌گذاشتی
ه: اوه معذرت میخام
هری پاشو کشید و شروع به رقصیدن کرد. به اطرافش که نگاه میکرد همه خیلی عالی میرقصیدن. هرماینی با شوق دست رون رو میفشرد و از طرفی دراکو هم به سختی دست اسکای رو‌ گرفته بود و به هری زل زده بود.
_ اینجا آهنگ به اوج میرسه بغلی تو هرماینی و رونه. با هرکدوم خاستی برقص .
آهنگ به اوج رسید و همه دور پارتنرشون چرخیدن و با شخص مقابلشون شروع به رقصیدن کردن . هری دست هرماینی رو گرفت و دختر رو به روش به رون افتاد.
هرما: تو خوب میرقصی پاتر
ه: بیا راجبش حرف نزنیم ، پای دختر مردمو له کردم
هرما: حواست پیش اونه؟
هرماینی زیر چشمی به دراکو اشاره کرد و هری فقط به یه لبخند تلخ بسنده کرد
هرما:تو واقعا دوسش داری؟
ه:داستانش پیچیدست
هرما: قلبت چی میگه؟
ه:میگه دوسش دارم
هرما:پس درستش میکنم
هرماینی هری رو به سمت دیگه ای هدایت کرد تا تو اوج آهنگ وقتی پارتنر ها عوض میشن با دراکو برقصه.
ه:ممنون
هرما: وقتشه، حالا
دوباره باید پارتنر ها عوض میشد ولی اسکای زرنگی کرد و خودشو تو بغل هری انداخت و هرماینی با دراکو افتاد
درا: فاک ، این اتفاق عمدی بود؟
هرما: عمدی بود ولی قطعا من از رقصیدن باهات لذت نمیبرم
هری با یه قیافه خدایا ، کمک، هلپ می ، کیل می ، فاک می به دورو اطراف نگاه میکرد
اس: فکر نکن متوجه نقشت نشدم پاتر، نمیزارم به دراکو نزدیک شی
ه: هوم... باشه
اس: حالا تو مسخرم کن ولی نمیدونی چه قدرتی دارم و چه کارایی ازم بر میاد
ه: بچ، مطمئنن میدونم چه کارایی ازت برمیاد
اس: تعریف خوبی بود
ه: تعریف نبود
اس: برام مهم نیست منظورت چی بود
ه: هوف ، چرا برنمیگردی پیش دوست پسر عوضیت؟
دست اسکای رو رها کرد و وسط رقص از پیست اومد بیرون.
هرما: باید برم دراکو
هرماینی دراکو رو رها کرد و دنبال هری دوید.
درا: عالی شد حالا کل امشب باید منت بکشم
دراکو با چشماش پانسی رو پیدا کرد و با نگاهش بهش فهموند به کمکش نیاز داره.پانسی چشم غره ای رفت و سمت اسکای رفت.
پ: هی اسکای، بهتره وسط پیست واینستی بیا بنشینیم
اس: بزار دراکو هم بیاد
پ: حقیقتش موضوعی هست که باید خصوصی راجبش باهات حرف بزنم
اس: چیزی شده؟
پ: بیا بشین تا بگم
وقتی اسکای رو مینشوند به دراکو فهموند که از سالن جیم شه و بره
اس: چیشده؟
پ: اینجا خیلی صدا میاد میشه بریم اتاق من؟ قول میدم برای دراکو توضیح بدم تا ناراحت نشه
اس: اما اخه
پ: موضوع مهمیه اسکای
اس: باشه پس فردا بهش بگو کارم داشتی
پ: باشه دنبالم بیا

دراکو دنبال هری و هرماینی میدوید و صداش میزد
درا: هری واستا ، خب بزار حرف بزنیم
ه: گورتو گم کن دراکو
درا: هز تو میدونی این تقصیر من نیست
هرما: دراکو به نظرم امشب وقتش نیست
درا: اما اینا تقصیر من نیست که منو مقصر میدونه
هری عصبی ایستاد و به سمت دراکو برگشت
درا: چرا باهام اینطور رفتار میکنی وقتی میدونی اینا هیچکدوم تقصیر من نیست ؟
هری پا کوبان جلو رفت و با خشم دستشو به سینه دراکو کوبید
ه: چون تو فکر میکنی برای من آسونه وقتی تورو با اسکای میبینم با اینکه نیست و وجودم هر لحظه اتیش میگیره
دوباره دستشو محکم به سینه دراکو کوبید
ه: فکر میکنی راحته وقتی به این فکر میکنم وقتایی که باهم تنهایین چه اتفاقی بینتون میوفته ؟
با هر حرفش به سینه دراکو مشت میزد و هق هق میکرد
ه: یا وقتی تو سالن غذاخوری میاد و رو پاهات میشینه، من باید فقط رو پاهات میشستم با اینکه من حتی میترسم تو عموم دستتو بگیرم
در: هز بزار توضیح بدم
ه: نه دراکو نمیتونی این حال بدو توضیح بدی چون تو هیچی ازش نمیفهمی، من دارم نابود میشم
هری گریه میکرد و با هق هق همه حرفاشو میزد
درا: هز، میدونی هیچی تو دنیا برام از تو مهم تر نیست این فقط ی سوتفاهمه تو که از همه چی خبر داری
ه: میدونم، اما بازم تحملش برام سخته
هری بغض آلود گفت و دراکو سریعا بغلش کرد
درا: من عاشقتم هری، طاقت اشکاتو ندارم ، لطفا نابودم نکن
ه: من...من دوست دارم دراکو، دارم اذیت میشم
درا: این وضع ادامه پیدا نمیکنه بهت قول میدم
هریو از بغلش بیرون کشید و شونه هاشو گرفت و تو چشمای اشکیش نگاه کرد
درا: بهت قول میدم درستش کنم
هری فین فین کرد و سرشو به مثبت تکون داد. دراکو پیشونی هری رو سفت بوسید و اشکاشو پاک کرد.
درا: یکم دیه میام پیشت الان باید به سالن برگردم تا بیینم اوضاع از چه قراره
ه: باشه
دراکو جلو رفت و دست هرماینی رو گرفت و بوسید
درا: امشب خیلی زیبا شدی هرماینی گرینجر، شب خوش‌
هرما: ممنون، شب خوش
دراکو از اونا دور شد . هرماینی دستشو پشت هری کشید
هرما: دوباره به هم برگشتین نه؟
ه: اوهوم
هرما: هری باید بهم میگفتی
ه: فقط خیلی سریع اتفاق افتاد
هرما: هری باید از اسکای دوری کنی، یه انفاقایی داره میوفته که
صحبت هرماینی ناتموم موند وقتی دید رون به سمتشون میاد
ر: ممنونم که تو سالن تنهام گذاشتی هر
هرما: عزیزم اینجا یه موضوع حاد داریم
ر: حتی امشب؟ هرماینی امشب برای ما بود.
هرما: رون متوجه جدیت داستان هستی؟
ر: نه متاسفم ، شاید الویت هامون فرق داره
رون اخم کرد و داشت میرفت
هرما: رونننن
ر: بمون و مشکلاتو‌حل‌کن
هرما: عزیزم لطفا صبر کن
ر: شب بخیر
هرماینی رو به هری برگشت
هرما:هری الان باید برم دنبال رون ولی خواهش میکنم تا بهت نگفتم با اسکای و دراکو رودررو نشو ، حداقل دور از چشم من
ه:باشه برام فردا بگو
هری خندید وبا جمله ی (فقط همین یک شبه وارد اتاق شد)

برای همه یک عدد پانسی پارکینسون ارزومندیم 😂🤌🏻

Darkest Where stories live. Discover now