Part 38

237 29 1
                                    

هری با کراواتش درگیر بود و سعی میکرد ببندتش
ه: این لعنتی چطوری بسته میشه؟؟
دراکو جلو رفت و رو به روش ایستاد
د: بزار کمکت کنم
دراکو با دقت کراوات رو به هم میچید و هری هم با دقت به ظرافت اجزای صورتش نگاه میکرد
د: دنبال چیز جدیدی میگردی؟
ه: تو خیلی زیبایی ، من واقعا بهت حسودی میکنم
دراکو ابروهاشو بالا داد و خندید
د: کسی داره اینو بهم میگه که پوست صاف و سفید و موهای فوق العاده نرم بلوطی و چشمای زمردی داره. تازه یه جنگجوی معروفم هست که کلی خاطرخواه داره
هری دستاشو دور کمر دراکو حلقه کرد
ه: ولی با وجود این همه خاطر خواه دلش فقط پیشه یه نفره
لبای دراکو رو بوسید و دستشو برد زیر کت دراکو
ه: کاشکی یه اژدها به مراسم حمله کنه و رون رو ببره تا وقت کافی برای کردنت داشته باشم
دراکو خندید و بین بوسه گفت
د: اولا که بخاطر یه سکس عروسی مردمو بهم نزن دوما امروز نوبت تو نیست
ه: اوم...اشتباه میکنی ، امروز دوشنبست پس یعنی روزه زوجه و نوبت منه.
د: بیب ولی ما تا همین الانشم دیر کردیم. هرماینی جفتمونو میکشه میدونی که...خیر سرمون ساقدوشیم
ه: پلیز، قول میدم سریع تمومش کنم
د: بیب . ما خیلی دیر کردیم
هری عقب کشید و اخم کرد
ه: تا به من میرسه وقت شناس میشی
د: لاو قول میدم بعد مراسم برات جبرانش میکنم
ه: قیل میدم بیرات جیبران کنم
ادای دراکو رو در آورد و کتش رو پوشید
ه: زودباش بریم
د: هرچی شما امر کنید
هری چشم غره رفت و با هم به سمت عروسی رفتن
ه: هی رون... هرماینی کجاست؟
هری دستشو پشت رون گذاشت و پرسید
ر: داداش کجایین؟ نمیدونید تا الان چنتا شات ریختم تو حلق هرماینی تا یکم آروم شه
ه: متاسفم رون ، یه کارایی داشتیم
ر: عیو...ایشالا که دستاتو‌تمیز کردی بعد از انجام کارات
ه: هوف رون منظورم اون نبود
ر: زودباشید بیاید عاقد اومده
هری دست دراکو رو گرفت و راه افتادن. آهنگ پخش شد و هری پیش هرماینی بود و دراکو پیش رون. هرماینی استرس داشت و با لباس عروس پشت در سالن اصلی با فشار قدم میزد
هرما: مطمئن نیستم دارم چیکار میکنم
ه: هی هی ، اون رونه، اون کسیه که عاشقشی
هرما: اگه بعد از امروز دیگه مثل قبل نباشیم چی؟ ما فقط ۲۰ سالمونه
هری جلو رفت و دست هرماینی رو گرفت و با مهربونی نگاش کرد
ه: شما ماله همین، اگر ازش مطمئن نیستی میتونم برم داخل و بگم مراسم کنسله اما میخام یادت باشه اون مردی که تو محراب منتظرته عاشقته و برای به دست آوردنت همه کار کرده و میکنه
هرما: شاید...شاید حق با توعه
هرماینی آروم تر به نظر میرسید.
ه: اگر امادگیشو داری باید بریم
هرما: باشه، چطور به نظر میرسم؟
ه: زیباتر ازهمیشه
هرماینی لبخند زد و دستشو تو دست هری حلقه کرد و در باز شد و همه نگاه ها به سمت هری و هرماینی برگشت
ه: نترس، من کنارتم
هری خیلی آروم در حدی که هرماینی بشنوه زمزمه کرد و با هم به سمت محراب میرفتن. لباس عروس هرماینی رو زمین کشیده میشد و تور ظریفش و موهای صاف شده ی قهوه ایش که با تاج نگینی ای که دو طرف گوشش بود نمای قشنگی رو به نمایش میزاشت . رون بغض کرده بود و دراکو دستشو به کمرش میکشید و لبخند میزد. هری دست هرماینی رو تو دست رون گذاشت و تو جایگاه خودش ایستاد
ر: عروس زیبای من؛ تو قشنگترین مخلوق خدایی هر
هرماینی لبخند زد و مراسم شروع شد
د: یه روزی قراره تو این جایگاه باشیم
دراکو خیلی نامحسوس و آروم رو به هری گفت .هری درحالی که سعی میکرد ظاهرو حفظ کنه لبشو کج کرد و جواب داد
ه: بهترین دوستام دارن ازدواج میکنن و استرس اینکه همه چی خوب پیش بره داره منو پاره میکنه و تو راجب ازدواج خودمون صحبت میکنی؟
د: تو دوست نداشتی جای اونا باشیم؟
ه:معلومه که میخام ولی ...نمیدونم، ما فقط ۲۰سالمونه
د: اگر الان موقعیتشو داشتی باهام ازدواج میکردی؟
ه:امیدوارم این از اون ایده های مسخره یوهوییت نباشه
د: فقط دارم میپرسم
ه: دراکو میدونی که واقعا عاشقتم و حاضرم باهات پیرشم و ارزومه که تو همین محراب باهات ازدواج‌ کنم اما بیا الان تمرکزمونو بزاریم رو مسئولیتی که بهمون دادن
عاقد اشاره کرد که حلقه هارو بیارن . دراکو و هری جلو رفتن و حلقه هارو بهشون دادن و اونا تو انگشت هم کردن.
عاقد: با قدرتی که به من عطا شده شمارو زن و شوهر اعلام میکنم میتونید همدیگرو ببوسید
هرما: عاشقتم
ر: عاشقتم لاو
همو بغل کردن و بوسیدن. همه دست میزدن و اشک از چشمای هری سرازیر شده بود
ه: خوشحالم که بالاخره ماله هم شدین
هری رو به هرماینی و رون گفت و بغلشون کرد. مراسم به خوبی جلو میرفت و بعد از رقص تانگو هرماینی میخاست دسته گل پرتاب کنه.
د: هی اقا خوشتیپه، نمیخای بختت باز شه؟
دراکو با تمسخر گفت و ادامسشو جوید
ه: مسخره، اینا همش خرافاته
د: اوه یکی اینجا از تشکیل خانواده میترسه
دراکو ادا در آورد و هری چشم غره رفت
ه: نمیترسم ، فقط اعتقاد ندارم
د: اما این جشن بهترین دوستاته...میخای خرابش کنی؟
دراکو یه تای ابروشو داد بالا و هری با عصبانیت گفت
ه: چطور جرعت میکنی از طلسم خودم علیه خودم استفاده کنی؟  (اشاره به دیالوگ پرفسور اسنیپ / در اینجا منظور هری به اینکه چرا از نقطه ضعفم که خوشحالی دوستامه استفاده میکنی)
د: زودباش هز میدونم دلت میخاد اونجا باشی
هری فقط چشماشو تو کاسه چرخوند و رفت وسط . هرماینی ادا در میاورد که گلو پرت میکنه اما اینکارو نمیکرد و فقط هربار صدای جیغ جمعیت بلند میشد. یوهو برگشت و دسته گلو به هری داد . هری شوک زده نگاش کرد و لبخند زد
ه: مرسی، ممنون
هرما: لازمت میشه
هرماینی شونه های هری رو‌ گرفت و برش گردوند.
ه: اوه مای گاد
دراکو جلوی پاش زانو زده بود و یه جعبه قرمز رو باز نگه داشته بود
د: مردای بزرگ هیچوقت زیر قولشون نمیزنن لاو بهت گفته بودم یه روزی جلوی یه هاگوارتز ازت خاستگاری میکنم
هری شوک زده لبخند میزد
د: با من ازدواج میکنی
هری کنار دراکو رو زمین نشست و با دستاش صورتشو گرفت
ه: احمق، سوال کردن نداره ... دوست دارم
لباشو رو لبای دراکو گذاشت و انگشتشو جلو گرفت و دراکو حلقه رو کرد تو دستش
د: دوست دارم پاتر
هرما: به افتخارشون
با صدای هرماینی همه دست زدن و موزیک پخش شد
هرما: خیلی خب خیلی خب زودباشین مراسم هنوز تموم نشده
هری و دراکو رفتن وسط تا تانگو برقصن
ه: وقتی ازم سوالات عجیب میپرسی باید بفهمم یه جای کارت میلنگه
آهنگ پلی شد و شروع به رقصیدن کردن
د: از لنگیدن کارم خوشت نیومد؟
ه: این چیزی بود که همیشه میخاستمش
د: خوشحالم که دوسش داشتی
ه: دوسش داشتم ، ولی تورو بیشتر از هرچیزی دوست دارم. میدونم با شخصیت درونگرات یکی نیست اینجوری خاستگاری کردن اونم جلوی جمع و میفهمم چقدر برات مهمم که اینکارو کردی
د: برای تو از این بیشترم میکنه لاو
گونه هری رو بوسید و به رقصیدن ادامه دادن

هققققق🥲

Darkest Where stories live. Discover now