Part 34

255 31 0
                                    

هری تو اتاق راه میرفت و موهاشو میکشید
ه: اون پرفسورو کشته، اون پرفسورو کشته ، تموم شد ما هممون میمیریم
د: هز باید ارامشتو حفظ کنی
دراکو درحالی که شلوارشو با عجله بالا میکشید گفت
ه: من باید چیکار کنم، من باید سریعتر برا مقابله با ولدمورت اقدام کنم
د: هز چی میگی
ه: باید به جنگل برم
دراکو شونه های هری رو گرفت و با جدیت فریاد کشید
د: داری خودتو به کشتن میدی
هری سره جاش میخکوب شد. انگار این داد براش لازم بود تا به خودش بیاد. سکوت کرده بود و میلرزید
ه: من...من...بخاطر من
د: نه هری پرفسور بخاطر تو نمرده
ه: من، من باید باهاش مبارزه کنم
د: نه
هرما: متاسفانه حق با هریه دراکو
هرماینی وارد اتاق شد و رو به دراکو گفت
هرما: متاسفم دراکو ، اینکارسروس
با اسپلی که هرماینی اجرا کرد دراکو طناب پیچ شد و زمین افتاد
د: داری چه غلطی میکنی هرماینی؟
هرما: بعدا برات توضیح میدم. هری این برای توعه
هرماینی پاکتی رو به سمت هری گرفت
ه: از طرف کیه؟
هرما: نارسیسا
دراکو خودشو پیچو‌تاب داد تا بتونه اونارو ببینه
د: گرینجر زودباش بازم کن، این مسخره بازیو‌ تمومش کن
هرما: متاسفم دراکو اما به مادرت قول دادم
هری پاکتو باز کرد و توشو‌نگاه کرد.
ه: این همون چیزیه که فکرشو میکنم؟
هرماینی سرشو به مثبت تکون داد
ه: دراکو رو یه جای امن ببر و نزار به جنگل بیاد
د: چی؟ نه هری...بازم کن عوضییییی
هرما: مواظب خودت باش هری
ه: اگه برنگشتم بدونید دوستون دارم
هری گفت و از در با دو بیرون رفت
د: گرینجر به نفعته بازم کنی، تو داری اونو میکشی
هرما: باید ببرمت یه جای امن
د: صدامو میشنوی؟
هرما: بلند شو دراکو
د: ولم کن، اصلا به حرفم گوش میدی؟
هرما: دراکو، هری باید به جنگل بره و کشته بشه
د: چی؟ چی میگی برای خودت؟ بازم کن عوضی...تو از طرف ولدمورتی؟
هرماینی یه چک به دراکو زد تا ساکتش کنه
هرما:اون بهترین دوستمه، پس بهم این تهمتو نزن
د: برام توضیح بده داری چیکار میکنی
هرما: هری آخرین جان پیچه. باید بمیره تا ولدمورت از بین بره
د: نه، هرماینی التماس میکنم بازم کن
هرما: گوش کن دراکو، مادرت برای هری سنگ زندگی رو فرستاده. هری یه شانس دوباره داره
د: چی!
هرما: مادرت، نارسیسا... برای هری سنگ زندگی رو فرستاد که وقتی کشته شد بتونه برگرده
د: اما.. چرا منو پنهان میکنید؟
هرما: ولدمورت میخاد تورو بکشه. تا قبل از انجام نقشه نمیتونم بازت کنم.
د: بازم کن، قول میدم به جنگل نرم
هرما: متاسفم دراکو من به نارسیسا قول دادم تا ازت محافظت کنم
د: اما تو حتی نمیدونی که این نقشه جواب میده یا نه
هرما: شاید جواب بده شاید نه، فقط همینجا بمون
د: هی هی نه هرماینی نه نرو
هرماینی از در دوید بیرون و به دراکو که صداش میکرد توجهی نکرد.
د: بیا بازم کن لاشییییی

رون وسط راهرو هرماینی رو دید و به سمتش اومد
ر: هر؟ هری راه افتاده؟
هرما: اره
ر: مطمئنی که این جواب میده؟
هرما: از هیچی مطمئن نیستم ممنون میشم همه ازم راجبش نپرسین
ر: باید همه رو مطلع کنیم
هرما: من میرم به سالن هافلپاف و اسلترین
ر: من به سالن ریونکلاو و گریفیندور میرم
هرما: رون
هرماینی دست رون رو کشید و لباشو رو لباش گذاشت و سفت تو بغلش کشیدش
هرما: دوست دارم . صرفا اگه یک درصد هری موفق نشد میخاستم اینو بدونی
ر: منم دوست دارم هریم موفق میشه
هرکدوم به سمت مخالف رفتن .
هرما: همگی گوششون با من باشه
هرماینی برای همه توضیح داد که چه خبره و ازشون خواست تا باهاش همکاری کنن و به ارتش ولدمورت نپیوندن . بچه هارو منظم به سمت حیاط میبرد و بهشون گفت که باید درمقابل ولدمورت مبارزه کنن و بجنگن. پرفسور مک گوناگل همه رو ساماندهی کرد و با بقیه پرفسور ها برای جنگ آماده میشدن .

جنگ هاگوارتز آغاز میشود....

Darkest Where stories live. Discover now