Part 47

203 28 0
                                    

ناگهان در باز شد و لوسیوس وارد سالن شد. تلوتلو میخورد و حاله ای از الکل دورش رو گرفته بود
لو: به به جمعتون جمعه
جلو میومد و به میز نزدیک میشد
لو: ببین کی اینجاست؟ دراکو منت سرمون گذاشته
دراکو با خشم به لوسیوس نگاه کرد و دندوناشو رو هم فشار داد
لو: خوش اومدی پسرم، هرچند که مثل همیشه همراه با دردسری...اینجارو ببین یه گندزاده هم به خونم آوردی ... اگر قصد داری عصبیم کنی آوردن دوست پسر چندشت برام کافی بود
دراکو با خشم از جاش بلند شد و فریاد زد
د: اون همسر منه و هرماینی بهترین دوست ماست اگر تو آیینه نگاه کنی میفهمی کی گند زادست
هری دست دراکو رو گرفت و با استرس بهش نگاه کرد
ه: عزیزم بهتره بریم
هری خیلی آروم در حدی که دراکو بشنوه گفت
ن: لوسیوس برو به اتاق و سعی کن بخوابی
نارسیسا با لحن جدی ای گفت و لوسیوس یک تای ابروشو بالا داد
لو: حاضر جواب شدی
نارسیسا چشماشو ریز‌ کرد و اخم غلیظی رو صورتش نشست
د: با مادرم درست صحبت کن
دراکو با حرص گفت و عصبانیتش باعث شد شمع های روی میز خاموش شه. هری ترسیده بود و با نگرانی به دود شمع ها نگاه میکرد. با صدای لرزون صداش کرد
ه: دراکو
هری خیلی آروم هشدار داد تا جو رو متشنج نکنه
لو: و اگه نکنم؟
د: حسابتو میرسم
لوسیوس خنده بلندی کرد و به سمت دراکو قدم برداشت
لو: تو؟ تو حتی یه مرد کامل هم نیستی، تو یه موجود حقیری که حتی نتونست یه همسر خوب داشته باشه. فگی (پ.ن:برای بی احترامی به گی ها استفاده میشه یه چیز تو مایه هایه کونیه خودمونه)
دراکو عصبی یقه لوسیوس رو گرفت و به دیوار کوبیدش . همه بلند شدن و سعی کردن جداشون کنن
د: اول از همه من یه مرد کاملم و با خودم خیلیم حال میکنم و مثل تو یه دائم الخمر بی ارزش نیستم
دیوار از پرتاب لوسیوس توسط دراکو ترک برداشت
ن: دراکو پسرم خواهش میکنم ولش کن
د: دوما من بهترین همسر ممکنو دارم و به داشتنش افتخار میکنم چیزی که توی بی لیاقت هم داری اما قدرش رو نمیدونی
با فریاد دراکو برق ها خاموش و روشن شد وهری شوکه بهشون نگاه میکرد
ه: چه اتفاقی داره میوفته؟
با ترس به هرماینی نگاه کرد ؛ میشد این نگرانی رو تو چشمای قهوه ایه اونم دید.
ه:درا... ولش کن
د: سوما اگر فقط یکبار ... فقط یکبار دیگه خانوادمو تحقیر کنی بلایی به سرت میارم که بفهمی چه کارایی از یه فگی برمیاد
ه: دراکو لطفااا
هری شونه دراکو رو کشید و از لوسیوس جداش کرد و اون رو زمین افتاد و شروع به سرفه کرد
د: حالم بهم میخوره که بهت بگم پدر ، تو حتی لایق این کلمه نیستی
دراکو جلوی لوسیوس تف کرد و از در با سرعت خارج شد.
ه: متاسفم نارسیسا ، بابت ناهار ممنون
پشت سر دراکو دوید و وقتی به پله ها رسید دید که بچه رو به آرومی از خدمتکار میگیره
د: زودباش هری باید بریم
هری سراسیمه جلو اومد و با دراکو از در خارج شدن و سوار ماشین شدن
ه: اما هرماینی چی؟
د: خودش میاد
ه: اما
د: هز برام مهم نیست
دراکو داد زد و بچه به گریه افتاد
ه: باشه فقط داد نزن
دراکو ماشینو روشن کرد و هری سعی میکرد بچه رو آروم کنه

هرماینی داشت کتش رو میپوشید تا سریعتر عمارت مالفوی رو ترک کنه که متوجه بحث لوسیوس و نارسیسا شد
ن: تو پسرمو از خونش فراری دادی
ل: اینجا خونه منه و من پسری به اسم دراکو ندارم
ن: چطور میتونی اینقدر سنگ دل باشی ؟ اون بچه ماست اون تنها کسیه که برای ما مونده
ل: اون بچه توعه من یک پسر داشتم که سربه راه و حرف گوش کن بود نه یه گی عه بی حیا و سرکش
ن: تو اجازه نداری بابت دوست داشتن هری سرزنشش کنی. حداقل اونا با عشق زندگی میکنن
ل: اونا فقط موجودات هوس رانی هستن که جز سکس به چیزی اهمیت نمیدن
ن: اگر اینطور بود بچه دار نمیشدن. اونا الان پدر یه پسر خوشگلن. اون بچه شبیه دراکوی منه. امروز انگشتای باریک و خوشگلش دستمو گرفت. انگار دراکو کوچیک شده بود  
ل: عالی شد نه تنها گی بودن الان پدوفیل هم هستن
هرماینی داشت گوش میداد که با صدای سیلی  بلندی از جاش پرید
ن: حق نداری راجب نوه ام اینطوری حرف بزنی
ل: چطور جرعت میکنی به من سیلی بزنی؟
هرماینی برگشت و دست لوسیوس رودید که به سمت نارسیسا میاد پس سریع داخل شد و چوب دستیش رو زیر گلوی لوسیوس گذاشت
هرما: تا به امروز از هر برخورد مسخره و نژاد پرستانه ای که باهام داشتید چشمپوشی کردم اما اجازه نمیدم به افراد مهم زندگیم توهین کنید و میتونید رو حرف یه گندزاده حساب کنید چون برخلاف شما ما مسئولیتی که میپذیریم رو به سرانجام میرسونیم
ل: جرعتت زیاد شده گرینجر. تو خونه خودم منو تهدید میکنی؟
هرما: اگر به گوشم برسه که با نارسیسا بدرفتاری کردی دیگه تهدید نیست. عملیش میکنم
لوسیوس عقب رفت و با تمسخر به هرماینی نگاه کرد
ل: در شان من نیست که با تو دهن به دهن بشم
گفت و تلو تلو خوران از اتاق خارج شد
هرما: متاسفم
هرماینی نارسیسا رو بغل کرد و سعی داشت آرومش کنه
ن: این تقصیر تو نیست عزیزم لوسیوس خیلی وقته اینطوریه . ممنونم بابت شجاعتت
هرما: فکر میکنم بهتره با من بیای
ن: نه دوست ندارم مزاحمت بشم
هرما: خوشحال هم میشیم. اینطوری خیالم راحت تره
ن: اما
هرما: لطفا... در ضمن مطمئنم رون هم استقبال میکنه
ن: باشه امازیاد نمیمونم
هرما: هرطور که خودتون راحت ترین.
هرماینی گفت و با نارسیسا به سمت خونه خودشون رفتن.

Darkest Where stories live. Discover now