ه: اما من متوجه نمیشم ، کجای کارو اشتباه رفتیم؟ تنها نقطه مبهم داستان اسکای و آنابل بودن
هری گفت و به دراکو نگاه کرد که عصبی ابتدا تا انتهای اتاقو راه میرفت و با سرش حرفشو تایید میکرد
هرما: ببینید. ما داریم یه چیزی رو جا میندازیم باید دوباره بررسیش کنیم
اس: شاید من بتونم کمکتون کنم
هرما: تنها کاری که ازت برمیاد اینکه با آنابل حرف بزنی تا بفهمی چی میدونه
اس: باشه ، من به اتاقت میرم
اسکای داشت میرفت که هرماینی دستشو گرفت و با شک بهش نگاه کرد
هرما: از کجا مطمئن باشم که فراریش نمیدی؟
هری جلو اومد و دست اسکای رو از دست هرماینی آزاد کرد
ه: من تضمین میکنم
اسکای لبخند زد و از اتاق خارج شد.
هرما: از کجا مطمئنی ؟
ه: اون دختر منه، پس سره حرفش وایمیسته
هرماینی به باشه ای اکتفا کرد و شروع به بررسی اطلاعات کرداسکای وارد اتاق شد و آنابل تا دیدش خواست به سمتش بره اما حصار جلوش رو گرفت
آ: اسکای...عزیزم
اسکای جلو حصار رفت و به آنابل نگاه کرد.
اس: چرا بهم نگفتی ؟
آ: عزیزم، بزار توضیح بدم واقعا اینطور که فکر میکنی نیست من واقعا عاشقتم.
اس: تو عمه ی منی، چطور میتونی همچین حرفی بزنی ، چطور جرعت میکنی با احساسات من بازی کنی؟
آ: عزیزم... من واقعا عاشقتم بخدا دروغ نمیگم
آنابل گریه میکرد و سعی میکرد به اسکای بفهمونه که دوسش داره.
اس: باورت میکنم، اما برام قابل قبول نیست
آ: چی؟ اما اسکای من...
اس: واقعا عاشقمی؟
آ: هستم
اس: اثباتش کن.
آ: اما چطوری
اس: بهم بگو کجای این مسیر غلطه؟ مبدا اصلی کیه؟
آ: تو..تو میخای بهشون کمک کنی منو از بین ببرن؟
اشک تو چشمای اسکای حلقه زد اما با جدیت گفت
اس: فقط اثباتش کن
آ: باشه، اما قبلش میخام باهام صادق باشی... تو هم واقعا عاشقمی؟
اسکای روی زمین نشست و دستشو رو حصار گذاشت و اشکاز گوشه چشمش سر خورد
اس: هستم...منم عاشقتم
آ: خوبه...جوابو بهت میگم. منو تو علت و معلول هستیم اما مبدا نیستیم. مبدا شخص من نیست بلکه دلیل به وجود اومدنه منه
اس: چی؟
آ: من جواب سوالت رو دادم و بهت اثبات کردم که دوست دارم. حالا نوبت توعه، اثباتش کن
اس:اما این جواب کامل نبود
آ:اگر فکر کنی خیلی هم کامله.
اسکای از جاش بلند شد و داشت از اتاق میرفت بیرون که آنابل صداش کرد و به سمتش برگشت
آ: تو...واقعا میخای منو از بین ببری؟
آنابل با بغض پرسید و اسکای به سمتش برگشت
اس: وجود منو تو شدنی نیست ، عشق منو تو یه عشق ممنوعست. این از هرچیزی تو این دنیا اشتباه تره
آ: اما اصلا برات مهم نیست که من عاشقتم؟ من چشماتو دیدم اسکای، اون چشما داد میزنه که احساس من یه طرفه نیست
اس: من دوست دارم آنابل ، اما بیشتر از هرچیزی صلح و ارامش روبرای عزیزانم دوست دارم
آ:اسکای
اسکای از در خارج میشد و به آنابل که اسمش رو فریاد میزد توجه نمیکرد. وارد اتاق بعدی شد و از هری و دراکو و هرماینی رد شد و کنار عکس آنابل یه علامت سوال کشید و زیرش نوشت دلیل وجود
هرما: این یعنی چی؟
اس: آنابل بهم گفت که منو اون فقط علت و معلولیم اما مبدا نیستیم و دلیل تولد آنابل مبدا عه
هرما: غیر مستقیم اشاره کرد که نباید دنبال شخصی بگردیم باید دنبال دلیل بگردیم
ه: اما خب همه میدونیم که آنابل به این عنوان متولد شد که یک جان پیج باشه و ولدمورت قدرت بیشتری برای مقابله با من داشته باشه
هرما: نه حتما دلیل دیگه ای هم داره
د: حق با هرماینیه آنابل میخواد با این حرفا چیزی رو بهمون بفهمونه. اسکای آنابل متولد چه روز و سالیه؟
اس: ۷ ژانویه ۲۰۰۶
د: باید به روز تولد آنابل در گذشته بری و دلیلو پیدا کنی.
اس: اما...اما من نمیتونم
د: چرا؟
اس: من همیشه با آنابل انجامش دادم. من تاحالا هیچوقت خودم تنهایی در زمان سفر نکردم.
د: اما باید امتحانش کنی ما چاره ای نداریم
اس: من بلد نیستم من نمیتونم هیچکاری کنم
هری جلو رفت و شونه های اسکای رو گرفت
ه: عزیزم، نترس. ازت میخام تمرکز کنی و چنتا نفس عمیق بکشی
اسکای سرشو به مثبت تکون داد و چند تا نفس عمیق کشید
ه: به حرفام گوش کن عزیزم. میخام تمام تلاشت رو بکنی و فکر کنی باید چطور به ۷ ژانویه ۲۰۰۶ بری
اس: اما من میترسم
ه: نترس دخترم، ما کنارت هستیم
هری برای اولین بار از لفظ دخترم استفاده کرد و اسکای کمی آروم شد و چشماشو بست وداشت زور میزد
ه: آفرین عزیزم تلاشتوبکن
اسکای چشماشو بست و ناگهان از جلوی هری ودراکو و هرماینی غیب شد.هنوز از اسکای متنفرین؟🥲 داره همکاری میکنه هااا
YOU ARE READING
Darkest
Fanfictionخلاصه: هری و دراکو در بُعدی از زمان با اتفاقات بدی مواجه خواهند شد و تنها سفر در زمان و اصلاح بُعد زمانی میتونه عشقه اونارو حفظ کنه. وضعیت فصل یک : به اتمام رسیده✔️ وضعیت فصل دوم : درحال آپ 🔜 شیپه فف دراریه و دراکو تاپه. ❌ اسمات و روابط عاشقانه دار...