دو ساعتی میشد که رسیده بود و با جونگین، کار و طراحی های جدید رو نگاه میکردن.
_خب... نظرت چیه؟
جیمین که موشکافانه در حال دیدنِ ساعت توی دستش بود، با حرف جونگین سرشو بالا آورد. مرد مثل سری های قبل که همدیگه رو دیده بودن، کت و شلوار به تن داشت اما اینبار به رنگِ طوسی.
_این ساعت طلاییه و نشانهها، ساعت شمار، دقیقه شمار و ثانیه شمارش هم طلاییان، به نظر من این قسمت ها سیاه بشن، جذاب تر دیده میشه.
جونگین ساعت رو از دست پسر کوچیکتر گرفت و خودش هم نگاهی انداخت، شاید کمی حق با پسر بود اما نمیتونست دست به تغییرِ ساعت بزنه.
_کسایی هستن که از همچین طرح ساعت خوششون بیاد، علاوه بر این، ساعت طراحی پدرتونه و از من کاری ساخته نیست... خودتون میدونید دیگه.
پسر که از سختگیری پدرش کاملا آگاه بود و میدونست هیچکسی نمیتونه در طراحیهاش دخالت کنه، شونهای بالا انداخت و از اتاق بیرون و به دفتر اصلی که دارای میز بزرگ در گوشه که برای مدیر اون شعبه و میز گرد با چهارتا صندلی دورش و ویترین کوچیکی برای به نمایش گذاشتنِ ساعت ها بود، رفت و روی یکی از صندلی ها نشست.
به دنبالش، جونگین هم به اون مکان اومد و کنار قهوه و چایی ساز، ایستاد.
_چای میخوری یا قهوه؟
_هیچکدوم. قبل از اینکه بیام، چیزی خوردم و اومدم.
مرد "که اینطور"ای زمزمه کرد و صندلی دیگهای که مقابل جیمین بود رو بیرون کشید و نشست.
_پسفردا سالگرد این شعبهس. دو سال میگذره و قراره جشن بگیرم.
پسر که کنجکاو شده بود، صاف سرجاش نشست و منتظر ادامهی حرف جونگین شد.
_میتونم جیمین صدات بزنم؟
_آره چرا که نه، اینطوری راحتتر هم هست، هیونگ.
جونگین که احساس راحتی بیشتری میکرد، به جلو خم شد و دستهای جیمین رو که در برابر دستهای گندمی و کشیدهی خودش، سفید و کوچیک بودن، گرفت. به قفل دستهاشون نگاه کرد و با کنجکاوی بیشتری برای ادامه حرفهای مرد، منتظر موند.
_من... یعنی جیمین... تو میتونی همراهِ من بیای؟
پسر، آروم دستهاشو جدا کرد و به هودیِ قهوهایش کشید. از پیشنهاد مرد، شوکه و نمیدونست چی باید بگه. از طرفی هم مدت زمان زیادی نبود که با هم آشنا شده بودن و رد کردن درخواستش، بیاحترامی محسوب میشد.
_آره... چرا که نه.
جونگین نفس راحتی کشید و سرشو پایین انداخت. جیمین یاد جونگکوک افتاد. پسر بیحواس و کلافه سر کلاسها حاضر میشد و انگار حواسش جایِ دیگهای بود.

YOU ARE READING
𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢|𝐇𝐨𝐩𝐞𝐦𝐢𝐧,𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfiction﹙کوموربی : اشعه خورشید که برگها جلوی تابیدنش رو میگیرن﹚⛅️ 𓐆 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝖧𝗈𝗉𝖾𝗆𝗂𝗇, 𝖵𝗄𝗈𝗈𝗄 𓐆 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: 𝖠𝖴, 𝖢𝗈𝗆𝖾𝖽𝗒, 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾, 𝖥𝗅𝗎𝖿, 𝖲𝗆𝗎𝗍, 𝖢𝗁𝖺𝗍 𝖲𝗍𝗈𝗋𝗒 𓐆 𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: 𝖬𝗈𝗋𝖺, 𝖱𝖾𝗆𝖾𝖽𝗒 "چی شد؟ نمیدون...