Part 15

589 128 31
                                    

با رفتن جونگکوک، تهیونگ هم به دنبالش خونه رو ترک کرد تا کمی هم که شده پسر رو آروم کنه و حالا نیم ساعتی میشد که جیمین به همراه هوسوک داخل خونه تنها بود، در این نیم ساعت، حرف زیادی بینشون رد و بدل نشد و هردو در سکوت با خودشون رو با گوشی‌هاشون سرگرم می‌کردن، هوسوک با اخم غلیظی چیز‌هایی تایپ میکرد و جیمین هم زیر چشمی و با حالتی نگران، هوسوک رو نگاه میکرد.

نمیدونست کسی که هوسوک باهاش صحبت میکنه، کیه، اما هرکسی که بود، جیمین در حال حاضر به شدت تمایل به کتک زدنش داشت و هیچ دلیلی واسه این حجم اهمیت دادن به اخم‌های هوسوک، پیدا نمیکرد.

نمیدونست کسی که هوسوک باهاش صحبت میکنه، کیه، اما هرکسی که بود، جیمین در حال حاضر به شدت تمایل به کتک زدنش داشت و هیچ دلیلی واسه این حجم اهمیت دادن به اخم‌های هوسوک، پیدا نمیکرد

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

با تایپ کردن آخرین کلماتش برای داهیون، گوشیش رو خاموش و روی مبل پرت کرد، نفس عمیقی برای آروم کردن خودش کشید و دستش رو داخل موها‌ش فرو برد، تازه موفق شده بود افکارش رو خالی از حسی که به دختر داشت بکنه و حالا دوباره با یادآوریش بهم ریخته بود

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.



با تایپ کردن آخرین کلماتش برای داهیون، گوشیش رو خاموش و روی مبل پرت کرد، نفس عمیقی برای آروم کردن خودش کشید و دستش رو داخل موها‌ش فرو برد، تازه موفق شده بود افکارش رو خالی از حسی که به دختر داشت بکنه و حالا دوباره با یادآوریش بهم ریخته بود.

جیمین که تمام مدت بی صدا و نا محسوس نگاهش میکرد، با دیدنِ آشفتگی پسر، دست از کار کردن با گوشیش برداشت و با گذاشتن گوشی رو میزِ مقابلش، نگاهش رو به هوسوک داد.

𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢|𝐇𝐨𝐩𝐞𝐦𝐢𝐧,𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang