با باز کردنِ شیرِ آب، دستهاش رو به مایعِ دستشویی آغشته کرد و اونها رو زیر آب گرفت. نگاهش رو به آینهی رو به روش داد، با دیدنِ ترهی مویی که روی پیشونیش ریخته بود، لبخندی زد و یادِ حرفهایی که جونگین راجع به چهرهش زد، افتاد وهمین باعثِ پاک شدنِ لبخندش شد. همه چیز راجع به این پسر عجیب به نظر میومد. توجههای بیجاش ، مراقبتهاش و طرزِ نگاه کردنش... همه چیز عجیب بود.
شستن دستهاش رو تموم کرد و اونها رو به کمکِ دستمال کاغذی خشک کرد. با ویبرهی کوتاه گوشیش، اون رو از جیبش در آورد و با دیدنِ اسم هوسوک، لبخندی عمیق تر از لبخندهای همیشگیش زد. دیدنِ عکسی که هوسوک براش فرستاد، برای به پرواز در اومدنِ پروانههای دلش کافی بود.
YOU ARE READING
𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢|𝐇𝐨𝐩𝐞𝐦𝐢𝐧,𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfiction﹙کوموربی : اشعه خورشید که برگها جلوی تابیدنش رو میگیرن﹚⛅️ 𓐆 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝖧𝗈𝗉𝖾𝗆𝗂𝗇, 𝖵𝗄𝗈𝗈𝗄 𓐆 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: 𝖠𝖴, 𝖢𝗈𝗆𝖾𝖽𝗒, 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾, 𝖥𝗅𝗎𝖿, 𝖲𝗆𝗎𝗍, 𝖢𝗁𝖺𝗍 𝖲𝗍𝗈𝗋𝗒 𓐆 𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: 𝖬𝗈𝗋𝖺, 𝖱𝖾𝗆𝖾𝖽𝗒 "چی شد؟ نمیدون...