Part 20

472 99 44
                                    

با فرو بردنِ دست‌هاش به داخلِ جیبِ شلوارِ سبز رنگش، نگاهی به نمای ساختمان گالری انداخت و با قدم های استوار داخل رفت.

با ورودش، نگاهش به نگهبان ساختمان افتاد که با حالتِ سوالی‌ای بهش زل زده بود؛ راجع به محل مهمانی ازش پرسید و با گرفتنِ جواب، سمت آسانسور رفت و با زدنِ دکمه‌ی طبقه‌ی مورد نظرش، منتظر موند. نگاهش رو به آینه‌ی آسانسور انداخت و تیپ خودش رو تحسین کرد. شلوار پارچه‌ای به رنگ سبز لجنی رو با پیراهنِ سفید رنگ پوشیده و خیلی از خودش راضی بود. با دیدنِ جای خالی کنارش، افکار خسته کننده‌ش دوباره بهش هجوم آورده و شروع به جوییدن مغزش کردن. با یادآوری اینکه این ا‌ولین مهمونی‌ای بود که تنها و بدون تهیونگ میرفت، آه غلیظی کشید و زیر لب لعنتی به دلتنگی‌ای نا به جاش فرستاد. دو هفته‌ای از دوریشون از هم میگذشت و جونگکوک دلتنگی برای تمام جزییات وجود مردش رو با بند بند تنش حس میکرد و با التماس‌های قلبش برای برگشتن میجنگید چون هنوز برای برگشتن زود و تهیونگ به اندازه‌ی کافی تنبیه نشده بود.

با باز شدنِ درهای اسانسور، با همون قدم‌های محکم پیاده شد و با دیدنِ شلوغی اطراف، نگاهش رو دور و برِ سالن برای پیدا کردنِ جیمین چرخوند. با دیدنِ پسر که شلوار و ژیله‌ی طوسی رنگِ راه راهی رو با پیراهن سفید ست کرده و مثل چسب به مرد چهارشونه و قد بلندی که کت و شلوارِ قهوه‌ای رنگِ گرون قیمتی به تن داشت، چسبیده بود و باهاش خوش و بش میکرد، لبخند شیطانی‌ای زد و به سمتش رفت؛ گلوش رو برای اعلام حضور صاف کرد و با برگشتنِ جیمین به سمتش، لبخند زد.

_اوه جونگکوکا! خوش اومدی پسر. فکر نمیکردم بیای، غافلگیر شدم.

_وقتی دعوتم کردی باید میومدم.

_خوش اومدید جناب جئون.

با شنیدنِ صدای مردی که کنار جیمین ایستاده بود، نگاهش رو بهش داد و با حفظ لبخندش، جواب داد:

_ممنونم آقای...

_اوه... معرفی نکردم؟

این صدای جیمین بود که با تعجب پرسید. جونگکوک سری به معنای "نه" تکون داد و منتظر موند.

_کیم جونگین هستم.

با شنیدنِ اسم آشنای مرد، سری تکون داد و گفت:

_اوه بله بله، اسمتون رو از جیمین شنیده بودم.

و دستش رو بالا آورد و با مرد دست داد.

_از آشناییتون خوشوقتم جناب!

جونگین هم متقابلا دست جونگکوک رو گرفت و با لبخند جواب داد:

_من هم همینطور.

با جدا شدنِ دست‌هاشون از هم، مرد دیگه‌ای بهشون ملحق شد که نه تنها برای جونگکوک، بلکه برای جیمین هم ناآشنا بود. مرد پیراهن و شلوار مشکی رنگی به تن داشت و دو دکمه‌ی اولِ پیراهنش رو باز گذاشته و آستین‌هاش رو بالا داده بود. یک جفت پیرسینگ استیل آویز گوشش شده و اون‌ها رو زینت میداد و چندین دستبند با رنگ‌های طوسی و مشکی و قرمز هم دستِ چپش رو پر میکردند و از همه‌ی مهم‌تر، هایلایت‌های سبز رنگی در میان موهای مشکیش به چشم میخورد و چهره‌ی زیباش هرکسی از جمله جیمین و جونگکوک رو مجذوب خودش میکرد.

𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢|𝐇𝐨𝐩𝐞𝐦𝐢𝐧,𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤Where stories live. Discover now