با سرعت رانندگی میکرد و اهمیتی به قوانین نمیداد و مطمئن بود جریمه خواهد شد. به خونهی هوسوک و تهیونگ رسید و ترمز رو با سرعتی که داشت، فشار داد و به جلو پرتاپ شد.
عادت ها و حالت های تهیونگ بعد از عصبانیت رو از حفظ بود و میدونست همیشه بعدِ عصبانیت، به خونه پناه میبره و امیدوار بود بلایی سر خودش یا خونه، نیاورده باشه.
کتش رو توی ماشین رها کرد و پیاده شد، با کلیدی که همیشه همراهش داشت، در رو باز کرد و با قدم های بلند، به سمت نشیمن رفت. هیچ اثری از تهیونگ نبود، در عوض شیشههای شکستهی ظرف و سوجو در همه جای خونه پیدا میشد.
_تهیونگ؟ کجایی؟
اسم پسر رو با صدای بلندی صدا زد اما باز هم فایدهای نداشت. چراغهای خونه رو روشن کرد تا بتونه دید بهتری داشته باشه.
_اینجا چه غلطی میکنی جونگکوک؟ چراغو خاموش کن.
از صدای آروم تهیونگ، تو جای خودش پرید و به سمت منشا صدا رفت و تهیونگی رو در حالی دید که گوشهی نشیمن نشسته و سرش رو با هردو دستش، گرفته.
قلبش از ناراحتی فشرده شد. جلو رفت و مقابل پسر روی زانو، خم شد و با دستش، زیر چونهی پسر رو گرفت، سرش رو بالا اورد و به چشمهای قرمزش خیره شد.
_اومدم پیش کسی که دوستش دارم، کارِ بدی کردم؟
_آره، برو به قرارت برس... دوست پسرت رو از همه جا کردی تو چشمم و الان کنار منی؟
_فهمیدم حتی اگه با کسی که موقعیت خوبی داشته باشه، قرار بذارم، نتونستم به عشقی که بینمون هست پشت کنم.
تهیونگ پوزخند زد اما هیچی نگفت. حرفی نداشت که بزنه و احساس میکرد غرورش با توجه به اشارهای که جونگکوک به موقعیت زندگیِ وون شیک کرد، داره شکسته میشه.
اون مرد خونه داشت، رستوران در یکی از بهترین جای سئول، ثروتمند بود و در طبقهی بالاتری نسبت به خودش توی قشر جامعه قرار داشت.
جونگکوک که از سکوت تهیونگ حس بدی میگرفت، چشمهای گردش رو مظلوم کرد و به دو تیلهی تهیونگ خیره شد.
پسر بزرگتر چهار زانو نشست، دستش رو روی صورت جونگکوک گذاشت و با دست کشیدهش، صورت پسر رو به عقب هول داد که صدای خندهی ریز جونگکوک بلند شد.
_اینطوری نگاهم نکن بیشعور.
جونگکوک با همون خندهای که هنوز از روی صورتش پاک نشده بود، دست دوست پسر سابقش رو پایین کشید و توی دست خودش گرفت. بلند شد، توی بغل تهیونگ نشست و هر دو دستش رو دور گردنش حلقه کرد.
_هِی... دلت میاد؟ من به خاطر تو از قرارم و وون ش...
_دهنتو ببند و اسم اون مرتیکه باسنی رو جلوم نیار! نکنه واقعا میخواستی باهاش بری سر قرار؟
YOU ARE READING
𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢|𝐇𝐨𝐩𝐞𝐦𝐢𝐧,𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfiction﹙کوموربی : اشعه خورشید که برگها جلوی تابیدنش رو میگیرن﹚⛅️ 𓐆 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝖧𝗈𝗉𝖾𝗆𝗂𝗇, 𝖵𝗄𝗈𝗈𝗄 𓐆 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: 𝖠𝖴, 𝖢𝗈𝗆𝖾𝖽𝗒, 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾, 𝖥𝗅𝗎𝖿, 𝖲𝗆𝗎𝗍, 𝖢𝗁𝖺𝗍 𝖲𝗍𝗈𝗋𝗒 𓐆 𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: 𝖬𝗈𝗋𝖺, 𝖱𝖾𝗆𝖾𝖽𝗒 "چی شد؟ نمیدون...