در کافه تریای دانشگاه نشسته و سیب زمینی سرخ کردهای که سفارش داده بودن رو میخوردن. جیمین گفته بود کار داره و امروز نمیتونه بیاد و تهیونگ هم کلاس نداشت. کافه تریا برعکس روز های گذشته، خلوت تر بود و دو مرد نشسته رو افسرده تر میکرد.هوسوک که دمغ شده بود، سیب زمینیای که توی دست داشت رو به سس کچاپ زد.
_چرا میخواد پارتنر اون بشه؟
_نمیدونم، مهمونی اونه دیگه... دلم برای ته تنگ شده.
و با ناراحتی آه کشید و دستشو زیر چونهاش گذاشت.
_یعنی میخواد تمام شب رو با اون اتو کشیده باشه؟
_دلم برای بوسههایی که هروقت منو میدید، روی پیشونیم میزد تنگ شده.
با انگشت به مکان بوسههای تهیونگ ضربه زد و از ناراحتی توی خودش جمع شد.
_اصلا چرا امروز نیومد؟
_میتونی با اون گوشی کوفتیت بهش پیام بدی و دلیلشو بپرسی.
هوسوک کمی از روی صندلی بلند شد، دستاشو به میز تکیه داد و به طرف جونگکوک خم شد.
_تو نمیخواد منو نصیحت کنی همستر، اگه راست میگی برو با دوست پسرت آشتی کن.
با پا صندلی رو به عقب هل داد که باعث شد هوسوک کمی عقب بکشه و حالا خودش روی هوسوک خم شده بود.
_تو حرف نزن تنبل، چیکار به قهر و آشتی کردن ما داری؟
_چون هردوتون دارید اعصاب نداشتهام رو با کاراتون خط خطی میکنید.
تقریبا فریاد زد و در مقابل، ضربهی محکم جونگکوک با کف دست به روی میز رو دریافت کرد.
_این همه با اون جوجهی ژاپنی میری دور دور، یکبار هم دست اون هیونگ بدبختو بگیر و ببرش بیرون!
_منم بهت گفتم که هرچقدر بهش میگم، قبول نمیکنه و میشینه با شیرموزایی که به یاد تو میخره، مست میکنه.
جونگکوک صندلی رو به جای قبلش برگردوند و با ناراحتی نشست و لبهای جمع شدهش رو جلو داد.
_آه ببریِ زیبای من! بزار یکم تنها باشیم و بعد من، برای جبران این همه دوری انقدر بهت میچسبم و بغلت میکنم که با لگد منو از خودت دور کنی.
_آقایون فکر کردید اینجا خونه خودتونه که قشقرق به پا کردید؟ اگه خودتون کلاس ندارید مزاحمت ایجاد نکنید.
با صدای آقای لی و شنیدن کلمهی "کلاس" هر دو از حالت افسرده بودن، بیرون کشیدن و با برداشتن جزوه و وسایلشون، به طرف کلاسی که حالا ده دقیقه تاخیر داشتن، حرکت کردن.
---
___________ووت و نظر یادتون نره لاولیز♥️
YOU ARE READING
𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢|𝐇𝐨𝐩𝐞𝐦𝐢𝐧,𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfiction﹙کوموربی : اشعه خورشید که برگها جلوی تابیدنش رو میگیرن﹚⛅️ 𓐆 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝖧𝗈𝗉𝖾𝗆𝗂𝗇, 𝖵𝗄𝗈𝗈𝗄 𓐆 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: 𝖠𝖴, 𝖢𝗈𝗆𝖾𝖽𝗒, 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾, 𝖥𝗅𝗎𝖿, 𝖲𝗆𝗎𝗍, 𝖢𝗁𝖺𝗍 𝖲𝗍𝗈𝗋𝗒 𓐆 𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: 𝖬𝗈𝗋𝖺, 𝖱𝖾𝗆𝖾𝖽𝗒 "چی شد؟ نمیدون...