از شب گذشته که با جونگکوک حرف زده بود، عقلش درست تر کار میکرد. جونگکوک حق داشت... تقصیر جونگین چی بود که این وسط قراره با احساساتش بازی بشه؟از احساسات خودش مطمئن بود، هیچ حسی نزدیک به دوست داشتن نسبت به اون مرد، در خودش حس نمیکرد. فقط و فقط احترام بود.
آه خستهای کشید و از روی تخت بلند شد. از دیشب روی تخت لش کرده و حتی به کلاسهاش هم نرفته بود.
YOU ARE READING
𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢|𝐇𝐨𝐩𝐞𝐦𝐢𝐧,𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤
Fanfiction﹙کوموربی : اشعه خورشید که برگها جلوی تابیدنش رو میگیرن﹚⛅️ 𓐆 𝖢𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝖧𝗈𝗉𝖾𝗆𝗂𝗇, 𝖵𝗄𝗈𝗈𝗄 𓐆 𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: 𝖠𝖴, 𝖢𝗈𝗆𝖾𝖽𝗒, 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾, 𝖥𝗅𝗎𝖿, 𝖲𝗆𝗎𝗍, 𝖢𝗁𝖺𝗍 𝖲𝗍𝗈𝗋𝗒 𓐆 𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: 𝖬𝗈𝗋𝖺, 𝖱𝖾𝗆𝖾𝖽𝗒 "چی شد؟ نمیدون...