آزردگی (دوم)

2K 572 276
                                    


چانیول عصبی دست پسر کوچیکتر رو گرفت و کشون کشون سمت رختکن بردش. با دیدن بکهیون پیش کوین خونش به طرز عجیبی به جوش اومده بود. مثل این میموند که انگار اون پسر چشم سبز بی اجازه به چیزی که حق مسلم خودش باشه دست درازی کرده باشه. حالا که فهمیده بود بکهیون تا چه حد عاشقشه، ناخودآگاه میخواست این عشق و دوست داشته شدن رو داشته باشه، حتی اگه قبولش نداشته باشه. دقیقا مثل وقتایی که یه لباس رو بهت هدیه میدن، با اینکه علاقه ای بهش نداری و ازش استفاده نمیکنی ولی بازم دلت راضی نمیشه اونو بدی به کس دیگه ای یا بندازیش دور...

با رسیدن به رختن دست بکهیون رو ول کرد و عصبی بهش غرید.

"بهت گفته بودم به این پسره نزدیک نشی"

بکهیون با دیدن اخمهای درهمش و صدای بیش از حد بلندش نگاه معذبی به اطراف انداخت. هنوز سه نفر از هم تیمی های چانیول داخل رختکن بودن و داشتن لباس عوض میکردن...
ترسیده سر پایین انداخت و زیر لبی گفت

"معذرت میخوام"

چانیول کلافه دستی به پیشونی عرق کردش کشید. داشت زیادی عکس العمل نشون میداد ولی دست خودش نبود. جلو رفت و نزدیک صورت بکهیونی که متعجب نگاهش میکرد آهسته پرسید.

"اذیتت کرد؟!"

چشمهای بکهیون حالت گیجی گرفت. پسر با تردید پرسید.

"منظورت چیه؟!"

چانیول کلافه لب هاشو تر کرد. تصور اینکه کوین یه بوسه از این لب های صورتی جلوش گرفته باشه حسادت خونشو در حد زیادی بالا برد. برای همین بی فکر چیزایی که تو سرش بودن رو به زبون آورد.

"لمست کرد؟! به کاری مجبورت کرد؟!"

حالا بکهیون اخم کرده بود.

"چرا باید اینکارو بکنه؟!"

با سوال بکهیون، حرصی نگاهی به اطراف انداخت. هنوز تنها نشده بودن پس سعی کرد با فریاد کشیدن توجه هم تیمی هاشو سمت خودشون نیاره. از بین دندونای چفتش خیلی آروم زمزمه کرد.

"چون گیه! توام یه پسر خوشگل و...."

قبل اینکه حرفشو کامل بزنه پسر کوچیک زهرخندی زد.

" مگه هر کی گی باشه میچسبه به یه پسر و لمسش میکنه؟! "

از طرفداری بکهیون عصبی تر شد. چرا داشت از کوین طرفداری میکرد؟! مگه همش تو اون دفتر کوفتی نمینوشت که عاشقشه، پس این جانب داری چه معنی داشت؟! شایدم حالا که یه پسر چشم رنگی دیده بود عشق و عاشقی رو فراموش کرده بود... چرا احمقانه فکر میکرد بکهیون قراره واقعا عاشقش باشه برعکس جی یون؟! خواهر برادر مثل هم بودن...

با خلوت شدن رختکن از بکهیونی که دلگیر بهش نگاه میکرد دور شد و پوزخند تمسخرآمیزی بهش زد.

BEST MANWhere stories live. Discover now