جی یون هنوز به خونه برنگشته بود. تقریباً ساعت ده بود که بکهیون به همراه چانیول از خونه بیرون زد. پسر کوچیکتر ساعت های بعدیش رو صرف تماشای بسکتبال بازی کردن چانیول کرد. ذهنش گهگاهی پیش کوین میرفت. پسر چشم سبز از صبح ده بار بهش زنگ زده بود...بکهیون با هر بار ندیده گرفتن تماس ها، خودشو لعنت میکرد که چرا شمارشو دیشب به اون پسر داده...
بعد تموم شدن مسابقه به رختکن رفتن تا پسر بزرگتر دوشی بگیره.بکهیون توی سکوت نشسته بود و منتظر بود تا چانیولی که تازه از حموم برگشته بود، لباس بپوشه. با دوباره لرزیدن گوشیش، نگاه از بالا تنه برهنه چانیول گرفت و به صفحه گوشیش زل زد. آهی کشید و به کلمه green روی صفحه خیره شد و مضطرب پوست لبش رو جوید. کوین بود...جواب نداد...میدونست پسر چشم سبز قصد کمک داره اما میترسید با لو رفتن رابطشون، این یه ذره محبت چانیول رو از دست بده...
با قطع شدن تماس پیامکی براش اومد. بعد چک کردن چانیول، با استرس پیام رو باز و مشغول خوندن شد.« خب واقعا دوست مزخرفی هستی.اصلا سر قول و قرارهات نمیمونی...من ایمیل و شماره دکتر روان شناسی که قرار بود بریم پیشش رو برات میفرستم.اون اینترنتی و تلفنی هم بیمار قبول میکنه...احمق نباش و باهاش صحبت کن...فقط حرف زدنه، پس انقد سختش نکن هاپو...»
بلافاصله پیام دیگه ای براش اومد و اون بعد نیم نگاهی به چانیولی که در حال پوشیدن شلوارش بود، دلواپس خوندش.
«قسم میخورم اگه از دکتر بشنوم خبری ازت نشده، میام به چانیول میگم لباتو بوسیدم...»
داشت حرصی پوست لبش رو میکند که نگاه چانیول روش نشست. پسر بزرگتر اخمی به گوشی تو دستش کرد و با رفتن به سمتش پرسید.
"کیه؟!"
با صدای چانیول، بکهیون از جا پرید. گوشاش از تهدید کوین سرخ شده بود. همونطور که مضطرب گوشی رو توی جیبش میذاشت و فحش های رو توی دلش نثار کوین میکرد، اولین اسمی که به ذهنش اومد رو گفت.
"می هی...حالمو پرسید"
چانیول مشکوک سری تکون داد.
" باشه. بیا بریم خونه "
پر استرس با چانیول همراه شد. اما فقط چند قدم از رختکن دور شده بودن که فریاد انگیسی پسری که از رو به رو میومد توی سالن خالی شده بسکتبال پیچید...
" خودشون تشریف آوردن...مشتاق دیدار پارک... "
بکهیون با نگاه به گروه پنج نفره ای که چوب به دست به سمتشون میومدن، نگران از چانیول پرسید.
"اینا کین چان؟!"
چانیول اخم کرده با گرفتن دستش، بدنش رو به پشت خودش کشوند و یه جورایی سپرش شد.
"چیزی نیست. نترس"
با تموم شدن زمزمه اش، رو به جلوترین پسر، که هیکل درشت تری نسبت به بقیه داشت، غرید.
YOU ARE READING
BEST MAN
Fanfiction💥 عنوان : ساقدوش داماد 💥 ژانر: رمنس درام انگست اسمات 💥نویسنده : golabaton 💥کاپل :چانبک 💥وضعیت : کامل شده 🥀 خلاصه همه چیز از یک نامه اعتراف شروع شد. بکهیون خیلی با خودش جنگید تا بالاخره بتونه توی اون نامه کوفتی، عشق دردناکش رو به چانیول اعترا...