شگفتی (اول)

2K 545 333
                                    


"بکهیون صداتو میشنوه. یکم یواش حرف بزن"

جی یون به هشدار محکم چانیول که با تن آرومی گفته شد توجهی نکرد.

با شنیده شدن صدای در، که نشون دهنده بیرون رفتن بکهیون از خونه بود، عقب کشید و از چانیول فاصله گرفت و دوباره به تاج تخت تکیه داد.

چانیول اخمی به حرکت همسرش کرد. ابروهاش بالا رفت و با فهمیدن هدف اصلی جی یون پوزخندی زد. کمی سمت دختر عقب کشیده متمایل شد و با تمسخر پرسید.

"چرا عقب کشیدی؟! مگه نخواستی بریم یه حموم دو نفره و قبلشم یه سکس کوچیک داشته باشیم؟!"

جی یون با نیم نگاهی بهش، کامل دراز کشید و بی حوصله بهونه تراشید.

"حالا که فکرشو میکنم حوصلشو ندارم...خوابم میاد"

همین موقع بود که گلوش اسیر چنگ چانیول شد!

دختر بهت زده تلاش کرد دستی که گردنش رو فشار میداد رو از خودش جدا کنه...
چانیول نزدیک صورت زنی که از وحشت وول میزد، شد و بدون رها کردن گردنش یا کم کردن فشار دستش، دم گوش جی یون زمزمه کرد.

"تو دیگه چه شیطانی هستی؟! برای اینکه دل برادرتو بشکنی این کارو کردی نه؟! برای اینکه ما رو از هم دور نگه داری، داری با جفتمون بازی میکنی..."

جی یون سرخ شده بود. با هر دو دست سعی میکرد دست چانیول رو پس بزنه اما نمیتونست. خفه و بریده رو به مردی که خونسرد تقلاشو نگاه میکرد گفت.

"اینطور نیست چان...من فقط...رابطه برای بچه... خطر داره..."

نامفهوم بهونه ای آورد تا مرد دیونه شده رو به خودش بیاره. چانیول لبخند کجی به صورت سرخش زد. در حد مرگ از بازی های همسرش عصبانی بود.

"فکر کردی من احمقم؟! تا بکهیون اینجا بود، محبتت گل کرد... بوسه، پیشنهاد سکس... تا رفت دوباره شدی همون گوهی که بودی. منه احمقو بگو که بعد فهمیدن ماجرای اون اعتراف، بازم باورت کردم. عشق و علاقه ای که حرفشو میزدی، ازدواجت با من، همشون برای این بود که نذاری بکهیون با من باشه درسته؟! "

جی یون ترسیده چند ضربه به ساعد دستش زد تا بهش بفهمونه داره خفه میشه.

"چان...نمیتونم نفس بکشم..."

چانیول کمی دستش رو شل کرد تا دختر راحتتر نفس بکشه...اما هنوزم گلوشو سفت چسبیده بود.

"انقد از اینکه بکهیون با من رابطه داشته باشه بدت میاد که داری اینطوری خودتو فدا میکنی؟! در این حد که اومدی شدی زن کسی که هیچ علاقه ای بهش نداری؟!"

"چانیول... من عاشقتم... این ربطی... به موضوع... ما نداره.."

با ضعف رفتن جی یون، گلوی کبود شده زن باردارش رو ول کرد و به موهای بلندش چنگ انداخت و سرشو بالاتر از تشک آورد تا به صورت خودش نزدیکتر باشه.

BEST MANDonde viven las historias. Descúbrelo ahora