حتی با خوابیدن بکهیون، چانیول نتونسته بود بخوابه...
چون ترسیده بود! کلافه از جاش بلند شده بود و به سرویس رفت و آبی به صورتش پاشوند. با نگاه به آینه به چشمهای خودش خیره شد."چه غلطی دارم میکنم"
درمونده زیر لبی خودشو سرزنش کرد.
"گذاشتم منو ببوسه"
قلبش هنوز تند میزد. جوری که تا الان به این تندی نزده بود.
"چرا گذاشتم یه پسر منو ببوسه؟! چه مرگم شده؟!"
عصبانی و وحشت کرده با دستای خیسش چنگی به موهاش زد و نمدارشون کرد. نفس های عمیق گرفت تا خودش رو آروم کنه. از حس عجیبی که موقع بوسه بکهیون بهش دست داد واقعا ترسیده بود...
بدون خشک کردن دست و صورتش از سرویس بیرون زد. ساکت از کنار بکهیون خوابیده گذشت و به آشپزخونه رفت تا برای خودش قهوه ای دم کنه. دمدمای صبح بود.
داشت با قهوه جوش و قهوه ای که قُل میزد ور میرفت که صدای جی یون از پشت سرش اومد."چرا بیداری؟!"
بدون برگشتن سمت همسرش، سمت کابینت رفت و دو تا فنجون برداشت.
"چون خوابم نبرد"
جی یون آروم یکی از صندلی های میز ناهار خوری زو عقب کشید و روش نشست. به چانیولی که داشت داخل فنجونارو با قهوه داغ پر میکرد دستور داد.
"از امشب بیا اتاق بخواب. تا وقتی که بک اینجاست..."
روی لب چانیول با پیشنهاد همسرش پوزخندی نشست.
"چرا؟! میترسیدی به بکهیون تجاوز کنم؟!"کنایه ای به افکار کثیف همسرش انداخت تا به جی یون بفهمونه از حرفای که دیروز بهش زده دلخوره. قهوه جوش خالی رو سمت سینک برد که توی سینک بذاره. جی یون خیلی سرد جوابشو داد.
"نه میترسم اون بهت تجاوز کنه. امشب بوسیدت...نمیخوام سری بعدی برهنه تو بغل هم ببینمتون!"
جواب جی یون در حدی باعث شوکه شدن چانیول شد که پسر از هول شدگی قهوه جوش رو توی سینک انداخت و صدای بدی ایجاد کرد. نگاه هر دو نفر سمت بکهیونی کشیده شد که بخاطر سر و صدا تکون خورد و توی جاش غلت زد.
چانیول زودتر نگاه از بکهیونی که دوباره خوابیده بود گرفت. همونطور که تلاش میکرد خودشو آروم نشون بده با رفتن سمت فنجون ها، هر دو رو برداشت و سمت میز و جی یون رفت. یکی از قهوه ها رو جلوی دختری که با تلخی زومش بود گذاشت و روی صندلی دیگه نشست.
صداشو صاف کرد تا ترسش رو بپوشونه. به ظاهر بی خبر و متعجب سوال کرد"قضیه بوسه چیه؟! "
خونسرد به همسر عصبانیش که اخم غلیظی کرده بود خیر موند.جی یون موهاشو عقب زد و با انزجار گفت
"وقتی خواب بودی بوسیدت"
توی دلش نفس راحتی کشید. خدا رو شکر میکرد که همسرش فکر میکرد خواب بوده... اخمی کرد تا نشون بده از این موضوع متعجب و عصبانیه. که واقعنم از دست خودش عصبانی بود. چطور تونسته بود بذاره همسرش همچین صحنه ای رو ببینه؟! چرا مثل یه احمق داشت با دست خودش گند بیشتری به زندگیش میزد؟! اونم فقط بخاطر دلسوزی برای بکهیون!
![](https://img.wattpad.com/cover/296829059-288-k331618.jpg)
BINABASA MO ANG
BEST MAN
Fanfiction💥 عنوان : ساقدوش داماد 💥 ژانر: رمنس درام انگست اسمات 💥نویسنده : golabaton 💥کاپل :چانبک 💥وضعیت : کامل شده 🥀 خلاصه همه چیز از یک نامه اعتراف شروع شد. بکهیون خیلی با خودش جنگید تا بالاخره بتونه توی اون نامه کوفتی، عشق دردناکش رو به چانیول اعترا...