چانیول به همراه جی یون به کره برگشته بود تا توی مراسم ختم مادرش شرکت کنه. به خواسته جی یون قرار بر این بود بعد تموم شدن مراسم، توی کره بمونن تا بچه همینجا به دنیا بیاد. اما دلیل اصلی جی یون از این پیشنهاد، داشتن امنیت جانی بود! جی یون نگران بود نقشه جدیدش نگیره و ایندفعه نتونه از دیونگی چانیول جون سالم به در ببره...حداقل این بودن پیش خانواده اش، میتونست یه راه نجات باشه.چانیول بی خبر از نقشه های همسرش، دور از جی یونی که توی خونه بیون ها ساکن شده بود، توی خونه پدرش مونده بود. خونه ای که بعد مرگ مادرش، همسرش از فروختنش منصرف شده بود...
توی این چند روز اصلا بکهیون رو ندیده بود و البته پسر کوچیک اونو...هر کدوم توی دنیای خودشون غرق بودن و فرصت نداشتن به نفر دیگه فکر کنن...
پسر بزرگتر دیگه لحظه شماری میکرد تا دختر کوچولوش به دنیا بیاد. دلیل همه این صبر و موندن با همسر هرزه اش، فقط فقط وجود همین بچه بود...وگرنه رو کردن خیانت جی یون کاری نداشت. تمام رفت و آمدهای جی یون با دوربین مدار بسته ساختمون ضبط شده بود...ولی چانیول بخاطر دلایلی که داشت اقدامی علیه زن نمیکرد...دلیل اولش این بود، دیگه وجود اون زن براش اهمیتی نداشت...دلیل دوم، مردی که به پوچی رسیده توان مبارزه نداره....دلیل سوم، میترسید با هر اقدامش جی یون متقابلاً علیه اش واکنش نشون بده! اگه فیلم زن رو پخش میکرد، شاید فیلمی که دست جی یون داشت پخش میشد، بعد حضانت بچه اش رو از دست میداد، و حتی پدرش رو....دقیقا همونطور که مادرش رو از دست داده بود...برای همین سکوت کرده بود تا دخترش به دنیا بیاد و بعد همراه بچه اش، از جی یون فاصله بگیره....بعد مرگ مادرش کلمه ای با جی یون صحبت نکرده بود. نفرت و خشم سرکوب شده در حدی توی وجودش جا گرفته بود که به صورت واکنش عصبی خودشونو نشون داده بودند.
دستاش از روز خیانت لرزش داشت و دیگه به حالت عادی برنگشته بودند. گاهی اوقات حس میکرد پاهاش حس ندارن. مثل حالا، مجبور میشد دراز بکشه تا کمی حالش بهتر بشه.
در سکوت روی تختش دراز کشیده بود نگاه شیشه ایش رو به دیوار جلوش داده بود. تقریباً نیم ساعتی میشد مات توی این حالت مونده بود... اما تازه الان بود که نوشته ریز جلوشو میدید. متعجب کمی روی بالشش تکون خورد و به دیوار نزدیکتر شد. کسی با یه خودکار مشکی رنگ روی دیوار نوشته بود.«عطرِ تنت روی رختخوابت مونده...امروز بارها، عمیق بوییدمش...با هر نفس از عطرت، بغضم سنگینتر شد. چون باز به یاد آوردم که دیگه این عطرت سهم کس دیگه ایه و فقط غمت سهم من شده...»
کار بکهیون بود...
لبخند تلخی روی صورتش نشست. دوباره سرشو روی بالشش برگردوند. اما به نوشته خیره موند. کاش خانواده اش از بچگی توی گوشش نمیخوندن باید با یه دختر رابطه داشته باشه...نمیشد بگه همه تقصیرها گردن خانواده اش بود، اما دلیل اصلی ندیدن بکهیون و عشقش، همین موضوع بود. البته که بعد فهمیدن عشق پسر کوچیک، عشق جی یون بود که نذاشت بکهیون رو بپذیره...

BINABASA MO ANG
BEST MAN
Fanfiction💥 عنوان : ساقدوش داماد 💥 ژانر: رمنس درام انگست اسمات 💥نویسنده : golabaton 💥کاپل :چانبک 💥وضعیت : کامل شده 🥀 خلاصه همه چیز از یک نامه اعتراف شروع شد. بکهیون خیلی با خودش جنگید تا بالاخره بتونه توی اون نامه کوفتی، عشق دردناکش رو به چانیول اعترا...