Chapter 18

793 76 16
                                    

هری هم دنبالم اومد

2 تا پسر از جلومون رد شدن و یه چیزی گفتن

قطعا مطمئنم چیز خوبی نبود چون برای اولین بار دستاشو قفل توی دستام احساس کردم

اون پسرا خفه شدن

من که صبح اومدم ایمجا هیچکس نبود ولی الان راهرو پره

وقتی که دستمو گرفت یه جوری شدم.انگشتای بلندش توی انگشتام قفل بود و من مور مورم میشد

چندشم میشد

سریعتر می خواستم از اونجا بریم تا من دستمو بکشم بیرون

وقتی که رسیدیم توی محوطه ی جلوی دانشگاه من سریع دستمو کشیدم بیرون

هری:برو تو.من دم در خوابگاهتون وایمیستم

من:آهان راست می گی!یادم نبود ممکنه تمام دخترایی که باهاشون خوابیدی اینجا باشن.الانم که راهرو شلوغه...حسابی برات بد میشه...

هری:نه همشون ولی برو

من پوزخند زدم و راه افتادم

کلید اتاقو درآوردم و یه شلوار جین آبی روشن و یه تی شرت سفید و کفشای کالج مشکی براش برداشتم

همه جا رو دنبال کیف دانشگاش گشتم و آخر سر ته کمدش پیداش کردم.شونه ی خودم رو هم برداشتم براش

همه رو گذاشتم توی کیفش و کیفشو گرفتم دستم.می دونم خیلی زایست که توی راهرو با 2 تا کیف راه برم ولی اینا برای امیلیه...و من برای امیلی همه کاری می کنم

در اتاقو بستم و رفتم بیرون

از خوابگاه اومدم بیرون و دیدم هری به دیوار تکیه داده

سعی کردم متفاوت نگاش کنم

راستش...اون...اون واقعا جذاب بود

ولی من نمی خواستم اینو قبول کنم.قد بلند و کشیده و خوش هیکل

چشمای سبز روشنش داشتن مستقیم منو نگاه می کردن

یه تی شرت مشکی پوشیده بود با شلوار جین مشکی و کفشای مشکی.موهای خوش حالت فرفریش روی سرش بهم ریخته بود

حالت خاصی نداشتن ولی بامزه و خوشگل بودن

لبای خیلی خوش فرمی داشت

وقتی فکر می کنم من اونشب چند بار این لبا رو بوسسیدم باعث می شه بلرزم

این فکرا رو از سرم انداختم بیرون و رفتم سمتش

هری سرشو آورد بالا و لبخند زد.کنار لباش دو تا فرو رفتگی به وجود اومد

تا حالا به این فرو رفتگی های بامزش توجه نکرده بودم

لبخند که میزنه جذاب تر میشه...دوست دارم تا صبح نگاش کنم

"کیت"

last first kissWhere stories live. Discover now