Chapter 22

609 69 32
                                    

ما وارد آزمایشگاه شدیم

اون دستش روی شونم بود و همین منو عصبی میکرد

اوه کیت آروم باش

من سعی کردم لبخند بزنم

آروم دم گوش هری با لبخند زمزمه کردم:عوضی تیفانی کدومه؟

هری لبخند خیلی ملیحی زد و سرشو آورد دم گوشم.انقدر نزدیک که می تونستم نفساشو حس کنم که داره به دیواره ی گوشم می خوره

هری:همونی که دقیقا به زیر کمربندم زل زده

من خندیدم

هری به من نگاه کرد و اونم خندش گرفت.پروفسور هنوز نیومده بود

تیفانی پشت میز اول نشسته بود و دقیقا به من و هری زل زده بود.اون واقعا قیافش افتضاحه

من به هری حق میدم

من و هری پشت میز اول ردیف بقلی نشستیم.تیفانی الان نگاهش غمگین شده بود

هری دستشو محکم روی شونم فشار داد و گفت:عزیزم بعد از کلاس کاری داری یا می تونم برای شام ببرمت بیرون؟

من با لبخند جواب دادم:هردو.ولی بیرون اومدن با تو بهتر از انجام دادن کارامه

من باید برم بازیگر شم

هری دم گوشم زمزمه کرد:بهم بگو عزیزم

"عمرا"

من با آرنجم آروم به پهلوش زدم

"خواهش می کنم"

"حالا عزیزم کجا می خوایم بریم؟"

هری یه لبخند نفس گیر زد و گفت:هر جا تو دوست داشته باشی.

تیفانی چشماشو برای من ریز کرده بود.هری خیلی خوشحال بود.این داشت اثر می کرد

اومد بیشتر سمت گوشم و دستشو گذاشت روی کمرم و گوشم و آروم گاز گرفت و گفت:یا ما می تونیم توی خوابگاه بمونیم...

اوه خدای من

این دیگه خیلی زیادیه.اون داره سوء استفاده می کنه و تیفانی نفسش بریده

اون داشت ناخونای زشت کوتاهشو با دندونای ارتودنسی شدش می جویید

من تقریبا نزدیک بود به خاطر این رفتار مسخرمون روی هری بالا بیارم

کلاس پر شد و یه سری آدم اومدن توی کلاس که هری براشون دست تکون داد

اوه نه

اونا احتمالا دوستای هرین

اونا اومدن و دقیقا میز پشت سر ما نشستن

وای من چقدر احمقم اگه یکی از اینا بره به امیلی بگه چی؟؟؟و بدتر اگه امیلی به لویی بگه چی؟؟؟اینا که نمی دونن ما داریم نقش بازی می کنیم

last first kissWhere stories live. Discover now