Chapter 28

397 69 34
                                    

داستان از نگاه کیت

اه

شیت

صدای در خیلی رو مخمه..احساس می کنم دارن توی سرم درام میزنن

من حالم از این حس بهم می خوره

داستان از نگاه هری

اه

شیت

صدای موبایلش رو مخمه.احساس می کنم دارن توی سرم درام میزنن

برای بار صدم گوشیشو از کنار تختم برداشتم و قیافه ی خندون امیلی با اسمش بالای صفحه ی گوشی ظاهر شد

من نمی خواستم گوشیو اونو جواب بدم ولی مجبور بودم چون صدای گوشیش داره دیوونم می کنه

انگشتمو روی صفحه تکون دادم

"وای کاترین 300 بار بهت زنگ زدم.چارلی داره می یاد.بروووو"

من یه لحظه هنگ کردم

چارلی کیه؟؟؟؟؟؟

گوشی قطع شد و من سریع پتو رو زدم کنار

تی شرتمو که ماله نایل بود رو عوض کردم و یه تیشرت آبی و شلوار جین مشکی پوشیدم.سریع موهامو به بالا مثله همیشه حالت دادم و با گوشی کیت توی دستم رفتم بیرون

خوابگاه

خب...290

300

301

302

303

304

305

306

فک کنم همینه

یکی دم در اتاق وایساده و خیلی عجیب به نظر می رسه

رفتم دقیقا جلوی در اتاقش وایسادم

اون خانمه که کنار من بود بهم نگاه کرد

خیلی عجیبه

فکر کنم حدود 32 یا 33 سالش باشه و اون خیلی هاته

شلوار جین سورمه ای پوشیده و یه بلوز سفید و طلایی یقه باز پوشیده که با کیف سفید و طلاییش سته

کفشای تخت عروسکی سفید پوشیده که جلوش طلاییه

موهاش هایلایت های طلایی روشن و تیره داره و چتری های بلندشو یه طرف جمع کرده و کل موهاش رو بالا جمع کرده

چشمای آبی داره و میشه گفت اون خیلی خوشگله

اون خیلی شبیه یکیه ولی من انقدر هوشیار نشدم که چیزی یادم بیاد

احساس می کنم هنوز گیجم

اون در زد

منم دوباره در زدم

دوتایی بهم نگاه کردیم و خندیدیم

من:شما با کیت کار دارین؟

last first kissWo Geschichten leben. Entdecke jetzt