Chapter 13

545 55 21
                                    

سرمو آوردم بالا که ببینم کیه

یه دختر خوشگل بود

موهایی قهوه ای تیره و چشمای آبی تیره داشت.پوست سفید و مژه های بلندی داشت

قد بلند و خوش هیکل بود و روی لبای صورتیش برق لب خوش رنگی زده بود.خیلی بامزه بود

یه شلوار جین کوتاه پوشیده بود که تا یکم پایین زانوش می یومد.یه بلوز نخی گشاد صورتی و کرم پوشیده بود

اون خیلی بامزه بود و به نظر 16 یا 17 سالش بود.ولی اینجا دانشگاهه قطعا سنش بیشتره ولی صورتش بچگونست

کفشای تخت صورتی پوشیده بود و روی موهایی بلند حالت دار قهوه ای پررنگش یه گیره ی کوچیک صورتی زده بود

وقتی که بهش خوردم چندتا فرم دانشگاه از دستش افتاد.فکر کنم اونم مثل من تازه وارد بود

من خم شدم تا فرم هاشو بردارم.اونم با من خم شد و بهم لبخند زد

با هم بلند شدیم.وقتی که لبخند زد گونه هاش چال افتاد.انقدر بامزه شده بود دلم می خواست برم لپشو بکشم

من:اوه!ببخشید

-اشکال نداره

-ببخشید

-گفتم اشکال نداره که!!! من الام

-کاترین

بهش لبخند زدمو و دستمو بردم جلو و باهم دست دادیم

دختر خوبی به نظر می یومد.سعی کردم بیشتر باهاش حرف بزنم

حالا که امیلی نیست بد نیست چندتا دوست تازه پیدا کنم

-تازه واردی؟

-آره!اومدم برای ثبت نام

-چه جالب!!!منم همینطور

-ولی نمی دونم کجا باید برم!!این دانشگاه خیلی بزرگه!!از کاتالوگشم هیچی سر در نمی یارم!!

-من با دوست پسرم اومدم.اون قبلا اینجا درس خونده بود و می دونست کجا باید بریم.دنبال من بیا

-مرسی

منو الا باهم راه افتادیم به سمت دفتر ثبت نام.باورم نمیشه همین الان لویی رو به یه غریبه دوست پسرم خطاب کردم

واقعا دوست پسرمه؟

الا دختر خجالتی و کم حرفی بود.برعکس من!!!

من:تو اهل کجایی؟

ال:فلوریدا.قبلا با خانوادم توی واشنگتن زندگی می کردیم ولی بعد اتفاقی که افتاد اومدیم فلوریدا

من:چه اتفاقی؟

الا سرشو انداخت پایین و آه کشید:2 سال پیش توی یه تصادف وحشتناک مادر و 2 تا از برادام کشته شدن

من خیلی جا خوردم

من:اوه!متاستفم عزیزم.نباید این سوالو می پرسیدم

last first kissOù les histoires vivent. Découvrez maintenant