Chapter 42

330 51 39
                                    

ظهر یکشنبه

من جلوی آینه قدی وایسادم و دارم سعی می کنم گوشواره ی گرونقیمتم رو گوشم کنم

بالاخره موفق شدم و یه بار دیگه آرایشم رو جلوی آینه چک کردم

خط چشم عالی...سایه ی بنفش کمرنگ پشت چشمم خیلی خوبه...کل صورتم با پودر و پنکیک های سفید کننده و شفاف کننده پوشونده شده که باعث میشه صورتم از همیشه خوشگل تر به نظر بیاد...ریمل مژه هامو خیلی پرتر و بهتر کرده و اون پودر باعث میشه دماغم کوچیکتر به نظر بیاد

رژ خوشرنگ قرمز هم لبامو خیلی قشنگ کرده و من لاغر تر شدم و اون لباس روی تنم فوق العادست...حداقل...این چیزیه که همه میگن

این لباس بنفش کمرنگ که تا پایین پامه خیلی قشنگه...دکلتست و یه کمربند نازک و خوشگل داره که بنفش پررنگه و این لباس انقدر نرم و قشنگه که نمی تونم بهش نگاه نکنم

کفشای پاشنه بلند بنفشمم پوشیدم که الا می گه شبیه کفشای سیندرلاست...

موهای بلوندم بلندتر شده و آرایشگر تونست با کمک چندتا مومصنوعی و اکستنشن اونارو گوجه ای بالای سرم ببنده و جلوی موهامو بریزه توی صورتم و من جلوی موهامو مرتب پشت گوشم جمع کردم

من آمادم

فقط مشکلم چشمامه...دیگه نمی درخشن

مشکلم لبامه که دیگه لبخند نمی زنن و من انقدر گریه کردم و خستم که حتی نمی تونم حرف بزنم

سرم درد می کنه و نمی دونم چند تا قرص و قهوه خوردم که بتونم وایسم

امیلی برگشت و به من نگاه کرد.اونم همین لباسو پوشیده و موهای قهوه ایشو پشت سرش گوجه ای کرده و جلوی موهاشو ریخته توی صورتش

اون واقعا خوشگل به نظر می رسه...از همیشه بهتر

چشماش می درخشن و لبخند از روی صورتش محو نمیشه

الان دیگه همه قضیه رو میدونن...که چجوری بهم خیانت شده...

از "همه" منظورم الا و امیلی و هری هست...

هر کدومشون کار متفاوتی کردن...هری حرفی نزد و فقط اومد جلو و بغلم کرد و من توی بغلش زدم زیر گریه و دماغم رو با ژاکتش پاک کردم

امیلی حتی برام گریه کرد!و کلی حرف زد که اون لیاقتم رو نداشت و ...

ولی من اصلا گوش نمی کردم چون فقط داشتم به دیوار روبروم نگاه می کردم

الا زد روی پیشونیش و توی اتاق راه رفت و به اولیویا فحش داد...

امیلی اومد سمتم و دستشو گذاشت روی شونم"آماده ای کیت؟"

من سرمو تکون دادم و اون دستمو گرفت و ما رفتیم سمت الا.

اون فوق العاده شده بود توی اون لباس سفید پف پفی عروسیش

last first kissWhere stories live. Discover now