Chapter 36

441 55 44
                                    

داستان از نگاه اولیویا


من سرمو آوردم بالاتر تا قدامون یکی شه.اون به اندازه ی هری بلند نیست و من زیاد باهاش اختلاف قدی ندارم

لبامو گذاشتم روی لباش و اون دستاشو برد به سمت کمرم و بعدش به سمت سینه هام

بعد زبونشو آورد توی دهنم...من هیچ حس خاصی نداشتم...دفعه ی اولم نیست که

اون منو برد سمت تخت و منو خوابوند روی تخت و تی شرتشو درآورد و اومد روم

من دستمو بردم به سمت کمربندش و اون با صدای تیک باز شد و اون دستشو برد سمت دکمه ی شلوار جینم و با یه حرکت بازش کرد و از پام کشیدش بیرون

دستای لویی همه جای بدنم بود و این منو عصبی می کرد.دستشو گذاشت لبه ی شورت توری سفیدم و دستاش داشتن با لبه ی توریش بازی می کردن

اون لباشو برد پایین تر و گردنم و فکم و سینه ها مو بوسید

من سرشو با دستم بردم پایین تر و اون بوسه هاش از روی شکمم پایین تر می رفتن و زبونشو زد به نافم که با یه حلقه ی سفید تزئین شده بود

زیر شکممو می بوسید و زبون می زد...من صدام دراومده بود و سرمو کرده بودم توی بالش که اون یهو شورتمو کشید پایین و هوای سرد بهم خورد.من خم شدم و شلوارشو درآوردم

اون چشماش گرد شد و گفت:واو...اینو ببین...اولیویا...من تا حالا بدنی مثل ماله تو ندیدم...تو خاصی...نرمی...

اود دستشو روی پاهام می کشید و من می خواستم اونو کامل لخت کنم که حس کردم صدای چرخیده شدن کلید میاد

خیالاتی شدم

لحظه ی بعد در باز شد و میا جلوی در ظاهر شد

فاک

این دیگه از کجا اومد!

لویی خودشو از روی من بلند کرد و میا تا منو دید گفت:اوه لیو!!

من بی اهمیت گفتم:2 دقیقه از اتاق برو بیرون لباس بپوشیم

اون با کیف و وسایلاش رفت بیرون

اون اولین بارش نیست که منو اینجوری دیده...راستشو بخوای خیلی بدترم دیده...خیلی بدتر

یه بار هری توی اتاق من بود و کامل توی من بود که یهو میا درو باز کرد

یه بار دیگم من و شارلوت که یکی از دوستامه و هری داشتیم سکس 3 نفره می کردیم که میا بازم یهویی درو باز کرد و اون دفعه جیغ زد و من لخت از زیر هری پاشدم و رفتم جلوی دهنشو گرفتم تا همه نیان اینجا

اون موقع وحشتناک بود

بعدش منو هری توافق کردیم که توی اتاق هری باشیم ولی من نمی تونستم قبول کنم چون تخت من خیلی بزرگتر بود

last first kissOnde histórias criam vida. Descubra agora