Chapter11

573 58 22
                                    

داستان از نگاه هری :))))))

روی تختم بودم و داشتم با زین حرف می زدم.

داشتم درباره ی پارتی امشب باهاش بحث می کردم

یکدفعه در اتاق باز شد.یه پسر با شلوار جین و تی شرت مشکی و موهای قهوه ای یه طرفه اومد تو

فکر کردم حتما یکی از دوستای زینه.شاید اومده زینو ببینه.عجیبه من تاحالا این پسره رو ندیدم

ولی یهو پشت سرش یکی دیگه هم اومد.

چقدر آشناست

یه دختر پشت سرش بود.موهای بلند قهوه ای تیره با هایلایت های قهوه ای روشن بین موهاش داشت.چشمای قهوه ای روشن.قد کوتاه.هیکل نسبتا خوب

لبای درشت و خوشگل.پوست شفاف.با یه شلوار جین معمولی و تی شرت آبی و سوییشرت آبی .آستیناشم بالا زده بود.ناخونای کوتاه آبی

میشه گفت تقریبا خوشگل.خیلیییییییییییی آشنا بود.مطمئنم قبلا دیدمش.پشت سرش یه دختره دیگه هم اومد

فاک...فاک....فاک!!همین الان یادم اومد

قطعا قیافه ی این دختر دومیه رو هیچوقت یادم نمیره

اون دختر اوله که حتی اسمشم نمی دونستم همونی بود که به خاطر ور رفتن با دوستش خیلی قاطی کرده بود

وای اون اینجا چه غلطی می کنه؟؟؟؟؟؟؟

دختر اولیه دوباره مثله اونشب قاطی کرد.اون یکی چیزی نمی گفت

حتما خیلی بهش خوش گذشته بود(اعتماد به سقفش منو کشته!!!(

دختره سرم داد زد:تو اینجا چه غلطی می کنی؟؟؟

قبل از اینکه جوابشو بدم اون پسره بازوشو کشید و از اتاق بردش بیرون

بعد اینکه رفتن دوباره گوشیمو برداشتم

وای خدا!!این دیگه چه اتفاقی بود؟؟

دوباره در اتاق باز شداین دفعه همون دختر دومیه بود

چقدر عوض شده بود نسبت به اونشب!!!وقتی مست میکنه سکسی تر میشه

یه لباس ساده ی کالجی پوشیده بود

شلوار جین تنگ.آخه حیف نیس اون پاهاشو زیر شلوار جین مخفی کنه؟!من اگه جای اون بودم بدون لباس راه می رفتم

یه تاپ مشکی پوشیده بود با کت چرم مشکی کوتاه رخترونه و کفشای آل استار مشکی

چشمای طوسی آرایش کرده ش از شدت عصبانیت قرمز شده بود

موهاشو داده بود عقب.خیلی عصبانی بود.فک کنم تازه یادش افتاده اونشب چی شده

اوخ...اوخ...این چرا این جوریه؟؟

من با هر دختری می خوابم فرداش برام اس ام اس تشکر می فرسته.این چرا عصبانیه؟؟؟؟

فهمیدم!!چون باهاش نخوابیدم!!!

last first kissTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang