اون منو به سمت ماشیینش راهنمایی کرد
ماشینش زیاد گرون قیمت نبود ولی بازم خوبه
ادوارد خیلی مهربون و شیرین و جذاب بود و لهجش هم خیلی زیاد بود که باعث شد من تو حرفاش غرق بشم.داشت از مسافرتاش می گفت و ما رفتیم سمت اسکله که خیلی دورتر از شهر بود
من:اینجا اومدیم چیکار؟
ادوارد:اینجا یکی از دوستام پارتی داره می خوایم بریم اونجا گفتم خوبه با چنتا از دوستام آشنا شی
ویلیام و الا هم هستن
من یکم جا خوردم.دوست نداشتم الا منو اینجا ببینه و اصلا حوصله نداشتم که ادوارد منو به ددوستاش معرفی کنه
من دنبال یه رابطه ی جدی با ادوارد نبودم.من فقط می خواستم ذهن خیانت شدم رو آروم کنم
توی یه لحظه همه ی جذابیت ها به یه سری چیز پوچ و مضخرف تبدیل شدن و من دیگه نمی خواستم با ادوارد باشم
من می خواستم برم خونه و بخوابم
من:ادوارد
ادوارد سرشو برگردوند و با چشمای آبی قشنگش به من نگاه کرد:بله؟
من:میشه برگردیم؟من واقعا زیاد حالم خوب نیست
ادوارد نگران شد و پشت دستشو گذاشت روی پیشونیم و من دستشو کشیدم و گفتم میشه منو برگردونی خوابگاه؟
ادوارد یه لحظه چشماش بی تفاوت شدن و گفت:تا اونجا خیلی راهه.برات تاکسی می گیرم
من واقعا ناراحت شده بودم که اون اینجوری رفتار کرد و سرمو برگردوندم.
انگار من لیاقت ندارم که یه پسر بهم احترام بذاره و یا حتی درست حرف بزنه.اعصابم خورد شد و از ماشینش پیاده شدم.
ادوارد پنجره رو پایین کشید و گفت:بشین تو ماشین برات تاکسی بگیرم
-زنگ میزنم دوستم بیاد دنبالم
و الکی تو کانتکت هام دنبال یکی گشتم که ماشین داشته باشه...اول زین اومد تو ذهنم ولی من قبلا از اون خواستم که منو برسونه و اینبار هم خیلی بد می شد که دوباره ازش بخوام
بی اختیار انگشتمو روی اسم هری فشار دادم
....
-بله؟
-هری؟
-چیزی شده؟
-میای دنبالم؟
اینو گفتم و دماغم رو بالا کشیدم و به آسمون نگاه کردم
-چیزی شده؟
-هری می تونی بیای؟
-آدرسو اس ام اس کن
می دونستم خیلی از دستم عصبانیه و اصلا نمی خواد قیافمو ببینه ولی من چاره ای نداشتم
YOU ARE READING
last first kiss
FanfictionAt the first kiss I felt something melt inside me...that hurt... اولین و آخرین بوسه خیلی خاصه...مخصوصا اگه هر دو توسط یک نفر انجام بشه...