First Shot:Dreams Come true

196 15 0
                                    

نامجون 18 سالشه در حالی که جونگ کوک 19 سال داره.هردو اونقدر همدیگه رو دوست دارن که تصمیم می‌گیرن با هم زندگی کنن.
جونگ کوک یتیمه ولی نامجون با دونستن اینکه خانواده اش از تصمیمش برای آیدل شدن حمایت نمیکنن فرار کرده.بنظر اونها این شکلی زندگی کردن واقعاً رقت انگیزه و این اصلاً شغل خوبی برای زندگی کردن نیست.فقط آدمهای خوش‌ شانس میتونن فرصتی برای خودنمایی داشته باشن.

"کوک،یه نگاه به آهنگی که درست کردم بیانداز!همین حالا تمومش کردم"
نامجون با خوشحالی خبر خوب رو به گوش جونگ کوک رسوند.

"بگذار ببینم چی نوشتی"
جونگ کوک به قطعه کاغذی که کلماتی روش نوشته شده بود نگاه کرد.لبخند جونگ کوک با خوندن هر سطر بزرگتر میشد.آهنگ درباره اون بود،اون کاملاً اطمینان داشت.

"تو منبع الهام آهنگ منی"
نامجون زمزمه کرد.

"من همیشه منبع الهام توئم"
جونگ کوک سربسر گذاشت و نخودی خندید.

"میتونی برام بخونیش؟"

"با کمال میل بیبی"
نامجون به جونگ کوک چشمک زد،کاغذ رو گرفت و شروع کرد با ریتم خوندن.همینطور که میخوند جونگ کوک با نگاه خیره حرکت لبها و صدای زیباش رو دنبال میکرد.همین که آخرین خط تموم شد جونگ کوک با ذوق دست زد.

"اون خیلی خوب بود!واهـای!یه هورا به افتخار نامجونی!"
جونگ کوک درست مثل یه طرفدار نامجون رو تشویق کرد و نامجون خندید.

"جداً داری باهام چیکار میکنی کوک؟چیکار میکنی که من اینقدر دیوونه‌ات شدم؟"
نامجون گفت و جونگ کوک رو روی دستهاش بلند کرد و بوسه محکمی از لبهاش گرفت.

"آهنگی که خوندی...قصد داری این رو توی اودیشن جلوی داورها بخونی؟"

"آره،تو چی فکر میکنی؟"
جونگ کوک انگشت شستش رو به معنی لایک بالا آورد.

"من مطمئنم همه داورها پیش از اینکه آهنگت تموم بشه بهت زنگ میزنن"
نامجون لبخند زد.جونگ کوک در مورد هر چیزی که مربوط به نامجون میشد همیشه مثبت فکر میکرد و هر بار که ردش میکردن بهش امید میداد.

"ولی اگه دوباره رد بشم چی؟یعنی باید تمومش کنم؟ما باید برای آینده خودمون پول نگه داریم و ما نمیتونیم پولهامون رو برای رویای من هدر بدیم"
جونگ کوک دستهای نامجون رو گرفت و مستقیم توی چشمهاش نگاه کرد.

"نامجون اگه این‌بار هم رد بشی،ما باز هم تلاش می‌کنیم...و نگران پول نباش،من میتونم یه کار پاره وقت دیگه هم برای خودم پیدا کنم"
جونگ کوک گرم‌ترین لبخندش رو نشون نامجون داد‌.

"تو خیلی به رویای من اهمیت میدی"
جونگ کوک همچنان لبخند میزد.

"البته!رویای تو مهمه چون خوشحالت میکنه"
نامجون لبهای جونگ کوک رو بوسید.

BTS OneShotsحيث تعيش القصص. اكتشف الآن